آیین زندگی اسلامی ایرانی
آیین زندگی اسلامی ایرانی

آیین زندگی اسلامی ایرانی

نکته ای برای پدر و مادر ها

در هر سن و سالی که باشیم موضوعاتی وجود دارد که ما را می ترساند. بچه ها هم ترسهای خودشان را دارند. ترس از غریبه ها، تاریکی، سایه های روی دیوار، حشرات و غیره. اینگونه ترس ها اگر غیرطبیعی و شدید نباشند با اندکی توجه و رعایت چند نکته به زودی برطرف خواهند شد و مشکلی ایجاد نمی کنند.


1- ترسهای معمولی کودکان را باید به تدریج و مرحله به مرحله برطرف نمود. کودکی که از آب می ترسد را نباید ناگهان در آب انداخت. همچنین نباید صورت مسئله را پاک کرد. مثلاً نباید چراق اتاق کودکی که از تاریکی واهمه دارد را تا صبح روشن بگذاریم.


2- همزمان با این حرکت تدریجی می توانید از ابزارهای کمکی مثل قصه گویی و بازی هایی که به نوعی با موضوع مورد ترس کودک ارتباط دارد کمک بگیرید.


3- ترس از تاریکی و دیگر ترسهای کودکانه برای والدین زیاد جدی نیست بنابراین بازی کردن نقش پسر شجاع نمی تواند کار خیلی سختی باشد. پس خودتان را در موقعیتی که کودک از آن می ترسد قرار دهید و شجاعانه رفتار کنید.


4- بی تفاوت بودن نسبت به ترسهای کودک خوب نیست اما عکس العمل های شدید و هیجانی والدین در مقابل ترسهای جزئی کودکان هم باعث می شود موضوع برای کودک ترسناک تر از قبل شود.


5- اکسیری مانند همدلی نمی شناسم. مبادا ترسهای فرزندمان را انکار یا تمسخر کنیم. با او درباره تجربه خودتان صحبت کنید و بگویید چگونه ترستان را پشت سر گذاشتید. به یادش بیاورید که از حمام کردن می ترسیده اما الان خودش داوطلب حمام کردن است.

توجه به تفاوتهاى فردى فرزندان

از آنجا که زندگى بشر یک زندگى دسته جمعى است و اداره آن جز از طریق تعاون و خدمت متقامل امکان پذیر نیست ، دستگاه آفرینش همه انسانها را یکنواخت نیافریده و استعداد هرگونه کارى در آنها به ودیعه ننهاده است ، بلکه براى هر یک از افراد، استعداد مخصوصى آفریده و زندگى ویژه اى تعیین نموده است که در طى آن هر فردى با استعدادهاى مخصوصى که دارد، نواقص وجودى خود را رفع نموده و به سعادت و کمال لایق خود برسد و البته روشن است که اختلاف افراد انسانى در جهات مختلف ، رمز بقا و دوام زندگى اجتماعى و گردش چرخهاى آن است ، زیرا همین اختلاف در کیفیت توانایى رشد فکرى و ذوق افراد در نقشهاى مختلف ، چرخ عظیم اجتماع را به گردش در مى آورد.
((اگر ذوق واستعداد همه مردم در عرض هم و براى یک مطلوب و یا مطلوبهاى انگشت شمار پرورش مى یافت و میزان استقامت روحى و جسمى همگان یکسان بود، بدون تردید برنامه اجتماعى و در نتیجه زندگى انسان مختل مى گردید و به قول ((ابو على سینا)) اگر همه مردم از زمره ملوک و فرمانروایان و جملگى از اهل کسب و حرفه بودند، جامعه قوام نمى یافت و نظام آن مى گسیخت . اگر همه غنى بودند، هیچکس به دیگرى در امور اجتماعى معاونت و براى او کار نمى کرد و اگر همه تهیدست بودند، از زیان و نومیدى هلاک مى شدند)).(1) 
یکى از نشانه هاى قدرت پرودرگار این است که همانگونه که افراد آدمى را از نظر قیافه و ساختمان ظاهرى ((رنگ ، چهره ، صورت ، ساختمان چشم و مو، آهنگ صوت و حتى خطوط زیر سرانگشتان )) با یکدیگر متفاوت آفریده ، از نظر خصوصیات اخلاقى و روانى ((قوه عقل ، هوش ، درک ، استعداد روحى و...)) نیز ویژگى هاى گوناگون و تفاوتهاى بسیارى در آنها قرار داده است .
قرآن مى فرماید:
((چرا در برابر مقام شامخ خداوند توانایى که شما را با ممیزات مختلف و اندازه گیرى گوناگون آفریده است ، تعظیم نمى کنید)).(2) 
((چرا در برابر مقام قضاى الهى گذشته و در جهان خلقت به وجود آمده است ، در نزد خدا اندازه و میزان ثابت و معینى دارد)).(3) 
((ما معیشت آنها را در حیات دنیا در بین آنها تقسیم کردیم و بعضى را بر بعضى دیگر برترى دادیم تا یکدیگر را تسخیر کنند و به هم خدمت نمایند)).(4)
((مفهوم آیه مذکور این است که تفاوت درجات مردم سبب مى شود که بعضى مسخر دیگر مى باشند و یا به تعبیر دیگر با هم تعاون متقابل کنند، بیمار مسخر طبیب است و طبیب در نیازهاى خود مسخر معمار و یا کشاورز و تاجر است ، چرا که هر کدام بر دیگرى از جهتى برترى دارند و همینها سبب ((خدمات متقابل )) یا به تعبیر قرآنى ((تسخیر)) مى شود)).(5) 
((ابن خلدون )) دانشمند مشهر قرن هشتم هجرى ، در یکى از سخنانش ‍ درباره لزوم اختلاف گروههاى انسانى مى نویسد:
((این حکمت خداست در میان آفریدگانش که به وسیله آن معاش آنها منظم و مصالح زندگى آنان آماده مى شود و بقاى نوعشان کمال مى پذیرد، زیرا وجود انسان جز در پرتو تعاون افراد به یکدیگر، کمال نمى پذیرد تا از این راه مصالح زندگى خویش را تامین کند زیرا روشن است که یک فرد به تنهایى نمى تواند از عهده نیازمندیهاى خود برآید و اگر ندرتا به طریق فرضى چنین فردى دیده شود، بقاى او به صحت نخواهد پیوست . بعد براى تایید نظریه خود به آیه 31 از سوره مبارکه زخرف اشاره مى کند)). (6) 
یکى از ارکان موفقیت و نیکبختى براى انسان ، آن است که از قوانین متقن خلقت پیروى کند و تمایلات جسمى و روانى خود را با اندازه گیرى صحیح ارضا نماید. این امر مستلزم آن است که هر فردى از استعداد درونى و ساختمان طبیعى اش به خوبى آگاه باشد تا بتواند نیروهاى خلاق خود را به کار گیرد و نبوغ خود را شکوفا سازد، زیرا در هر سرى شورى است . خوشبخت کسى است که ذوقش را دریابد، انحراف از این اصل مسلم ، سبب مى شود که بشر از کمال لایق خود محروم بماند به طورى که عکس العمل آن تا پایان عمر، در تمام جوانب زندگى او مشهود گردد و منشا ناکامى ها و شکستهاى گوناگون شود.(7) ((ژان ژاک روسو)) معتقد بود که هر چیز که از دست خداوند و یا خالق طبیعت بیرون مى آید، خوب است ، فقط دستهاى بشر آن را خراب و فاسد مى سازد.(8) 
((دکتر الکسیس کارل )) فرانسوى مى گوید: ((افراد انسانى را نمى توان چون ماشینهاى یک کارخانه یکسان و یک شکل ساخت . از آنجا که افراد آدمى متفاوتند، تربیت دسته جمعى آنان به خوبى ممکن نیست و مدرسه نمى تواند جاى تربیت فردى پدر و مادر را بگیرد. آموزگاران همیشه از عهده پرورش فکرى کودکان خوب بر نمى آیند. تربیت خصایص اخلاقى و هنرى و مذهبى کودک نیز ضرورى است . نقش پدر و مادر در این امر آنقدر بزرگ است که نمى توان از آن چشم پوشید.
اگر اجتماع به شخصیت افراد توجه کند، ناگزیر به عدم تساوى آنان اعتراف مى نماید. هر کس باید بر حسب خصایص فردى خود مورد استفاده قرار گیرد زیرا خوشبختى وى با توافق صحیح با نوع کارش بستگى دارد. ما با تلاش در یکنواخت کردن و یکسان کردن افراد، این اختصاصات را که بسیار مفید بوده اند، پایمال کرده ایم . بایستى افراد انسانى را به جاى یکنواخت کردن ، متفاوت دانست و این اختلاف را با تعلیم و تربیت و عادات زندگى آنان محسوستر ساخت )).(9) 
خداوند متعال با آنکه انسان را با تفاوت استعدادها و شایستگى ها آفریده است ، با این وصف هم به او آزادى اراده داده و هم مسئولیت و وظیفه ، ولى در عین حال یکى از عوامل بنیادى را نیز تلاش و کوشش او قرار داده است و هر کسى را مسئول اعمال خویش دانسته و این حقیقت را روشن ساخته است که کامیابى و یا شکست انسان در زندگى ارتباط نزدیکى با سعى و تلاش او دارد.(10) 
قال على بن موسى الرضا (علیه السلام ): حدثنى ابى عن جدى ، عن ابائه (علیهم السلام ) قال : قال امیرالمؤ منین : ((لا یزال الناس بخیر ما تفاوتوا، فاذا استووا، هلکوا)).(11) 
امام رضا (علیه السلام ) فرمود: حضرت على (علیه السلام ) فرموده است : ((مردم همواره در خیر و سعادت هستند تا وقتى که از نظر ساختمان فطرى و استعداد درونى با یکدیگر تفاوت داشته باشند پس هرگاه با هم مساوى شدند (و هر کدام هماهنگ با سرشت و استعداد درونى پرورش نیافتند) دچار سقوط و هلاکت مى شوند و از کمال لایق خود محروم خواهند ماند)).
بر اولیا و مربیان لازم است کودک را براساس نیازمندیها، فعالیتها و گرایشهاى ویژه اى که دارد، پرورش دهند، بر اساس اختلاف استعدادهایش ، تفاوتهایى از نظر قانون و ارزش کار براى فرزندان خویش ‍ تعیین مى کنند، این روش تربیت نارسا به نظر میرسد زیرا از پرورش تمام جنبه هاى کودک عاجز و ناتوان است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- تاریخ علوم عقلى ، ((دکتر ذبیح الله صفا))، ص 260. 
2- سوره نوح / آیه 13 و 14. 
3- سوره رعد / آیه 8. 
4-سوره زخرف / آیه 31. 
5-سوره زخرف / آیه 31. 
6-سوره زخرف / آیه 31. 
7- رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرموده است : الناس معادن کمعادن الذهب والفضة . (سفینة البحار ((عدن )))
مردم معدنهایى هستند همچون معاددن طلا و نقره . خانواده و موسسات تربیتى از دیدگاه اسلام در حکم معدن شناسان هستند که باید کاشف و به ثمررساننده استعدادها باشند. 
8- فلسفه آموزش و پرورش ((دکتر فتح اله امیرهوشمند)). 
9- انسان ، موجود ناشناخته ، ص 304 و 305. 
10- لیس للانسان الا ما سعى . (سوره نجم / آیه 40)
در این آیه به نظر مى رسد که قرآن نمى خواهد آنچه را به انسان مى رسد، در انحصار سعى قرار دهد بلکه این حقیقت را یادآور مى شود که آنچه در اختیار انسان قرار مى گیرد و از انسان گرفته نخواهد شد. چیزهایى است که با سعى و کوشش انسان به دست مى آید و به عبارت دیگر آنچه ملک انسان است ، فرآورده هاى اعمال و سعى و کوشش اوست و اگر نتایج خوبى کسب کند، براى او و در اختیار اوست ، برخلاف نعمتهایى که پروردگار به عنوان تفضل و رحمت به انسان مى دهد که آنها منوط به خواست خداست و شخصى نمى تواند صددرصد اینگونه نعمتهاى را براى خود تضمین کند و به آنها متکى باشد. 
11-مسندالامام الرضا، جلد 1، ص 293 - امالى ((صدوق ))، ص 267.

اجتناب از آموزشهاى تحمیلى

گاه در برخى خانواده ها به مواردى بر مى خوریم که بعضى از پدران و مادران نادان به امید داشتن فرزندانى متدین ، بدون اینکه ظرفیت روحى و توانایى فرزندشان را در نظر گیرند، اعمال مستحبى را بر آنان تحمیل مى نمایند و با این روش نامطلوب ، حالت دلسردى و بدبینى نسبت به مسائل معنوى در فرزندان خود ایجاد مى کنند و اشکالات گوناگون تربیتى به بار خواهند آورد.
پدر و مادر عاقل و فهمیده ، مى دانند که شالوده دین اسلام متین و متقن است و باید با رفق و مدارا در آن قدم برداشت تا دل پیوسته به عبادت خداوند شایق و راغب شود، لذا در تمام امور نیروى عادى فرزندان را در نظر مى گیرند و کارى که فوق طاقت آنهاست ، بر آنان تحمیل نمى نمایند.
((هنگامى که فشار کار و قبول مسئولیت بیش از ظرفیت و قدرت کسى باشد، وى غالبا ممکن است قربانى احساس جانکاه نگرانى و اضطرابى دائم و مزمن و در نتیجه دستخوش بیماریهاى خیالى گردد)).(1) 
قال على بن موسى الرضا (علیه السلام ): ((ان للقلوب اقبالا وادبارا ونشاطا وفتورا، فاذا اقبلت بصرت و فهمت ، واذا ادبرت کلت وملت ، فخذوها عند اقبالها ونشاطها، واترکوها عند ادبارها وفتورها)).(2) 
((همانا دلها در حالت روى آوردن و گاه در حال پشت کردن و هنگامى بانشاط و زمانى در حال سستى و فتورند. پس هرگاه که روى مى آورند، مى یابى و درک مى کنى و هنگامى که روى مى گردانند، سست و ملول شده و از فهم باز داشته مى شوند، پس در وقت نشاط و روى آوردن از آنها بهره برید و در زمان سستى و روى گرداندن آنها را رها سازید)).
((همیشه جهت کار را حفظ کنید و مخصوصا به خاطر داشته باشید که باید با نظم و آرامش کاملى کار کنید، از آن چابک سوارى که پیش از مسابقه به اسبش دواى محرکى براى زیاد کردن نیرویش مى دهد، تقلید نکنید، تحریک کم دوام تولید ضعف مفرطى خواهد کرد و اگر این وضع تکرار شود، به زودى منجربه کوفتگى جسم و مصرف نابهنگام نیرو میشود)).(3) 
((فشار و سلطه خارج از اندازه اجازه نمى دهد در محیطى عارى از نگرانى و اضطراب که لازمه تجلى سالم شخصیت انسانى است ، عواطف کودکان رشد و نما یابد و در نتیجه گروهى را ((عاصى )) و اکثریت را نادانسته و ناآگاه تابع ((اصل جریزه )) و زور مى سازد، و طلسمى شیطانى و معمایى اهرمنى به وجود مى آورد زیرا کسانى را که تحت فشار زیاد نگاه بداریم ، عموما تابع زور مى سازیم و براى نگاهدارى موجودات تابع زور نیز به ناچار اعمال قدرت و زور لازم است )).(4) 
پزشکى بود که به مقدسات اسلام توهین مى کرد و برخوردهاى زننده داشت ، با اینکه در محیط اسلامى بزرگ و تربیت شده بود. پس از تحقیق معلوم شد که بیمارى این پزشک از سختگیریهاى پدرش ناشى شده است . مى گفت : پدرم هر صبح با چوب ، بالاى سر من مى آمد و مرا براى خواند نماز صبح بیدار مى کرد، اگر لحظه اى دیر بلند مى شدم ، چوب را به گرده ام مى کشید و بر سر و صورت و بدنم مى نواخت ! به این ترتیب ، وى از اوان کودکى بر اثر برخورد ناصحیح و غیر اسلامى پدر، دچار عقده و بیمارى روانى شده و در سنین بالا باعث آن شده است که وى نسبت به اسلام و مقدسات دین بدبین شود و به آنها جسارت کند.(5)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-راز کرشمه ها، 220 - 219. 
2- بحارالانوار، جلد 78، ص 353 و 357 - اعلام الدین ، ص 307 
3- خزان زندگى ، ص 154 - 153. 
4- خانواده در اسلام ، ص 177. 
5- غذایى براى روح ، ص 157.

دقت در شیر دادن به فرزند و انتخاب دایه (زن شیرده ) مناسب براى او

با توجه به اینکه شیر دادن به کودک زیربنا و اساس شخصیت او را پى ریزى مى نماید. پس لازم است آنکس که پستان به دهان طفل مى گذارد، از عوارض و آشفتگى هاى جسمى و روحى به دور باشد تا کودک را دچار شرایط و حالات غیرطبیعى نسازد. چون چنین کسى در واقع شیره جانش را به کام طفل مى ریزد.
عن الرضا (علیه السلام ): قال رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ): لا تسترضعوا الحمقاء، ولا العمشاء، فان اللبن یعدى .(1) 
امام رضا (علیه السلام ) فرمود: رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرموده است :
زنان احمق و زنانى که رنجور و معیوب هستند و بى اختیار از چشمشان اشک مى چکد را براى شیردادن فرزندانتان انتخاب نکنید، زیرا شیر تاثیر سوء خود را مى گذارد.
((مستحب است انسان براى شیر دادن به فرزند خود، زن مسلمانى را انتخاب کند که عاقل ، پاکدامن ، زیبا و داراى اوصاف پسندیده باشد، زیرا شیر دادن تاثیر بسیار مهمى را در کودک شیرخوار ایجاد مى کند)).(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- وسائل الشیعه ، جلد 15، ص 188 - مسندالامام الرضا، جلد 2، ص 278.
((عمشاء)): ((کسى که بى اختیار از چشمانش اشک مى ریزد)). 
2- تحریرالوسیله ، جلد 3، ص 413.

اولویت دادن به شیر مادر

معمولا کودک تا زمانى که استعداد هضم غذاهاى متنوع و جویدن آنها را به طور کامل پیدا نکرده است ، به شیر احتیاج دارد و او فقط از شیر مادر لذت مى برد زیرا شیر مادر است که مى تواند سلامت و تعادل کودک را تضمین کند.

عن الرضا (علیه السلام ): عن ابیه : قال رسوله الله (صلى الله علیه و آله و سلم ): ((لیس للصبى لبن خیر من لبن امه )).(1) 

حضرت رضا (علیه السلام ) از پدرانش روایت کرده که حضرت رسول (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: ((براى کودک چیزى بهتر از شیر مادرش نیست )).

حداکثر مدتى که براى شیردادن کودک مى توان در نظر گرفت ، دو سال (2)و حداقل آن بیست و یک ماه است و کمتر از آن در حق طفل ، ظلم و ستم محسوب میشود.(3)


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1-مسند الامام الرضا، جلد 2، ص 278. 

2- والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین لمن اراد ان یتم الرضاعة . (سوره بقره / آیه 233)

مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر مى دهند. (این ) براى کسى است که بخواهد دوران شیرخوارگى را تکمیل کند. 

3- امام صادق (علیه السلام ) فرمود: الرضاع واحد و عشرون شهرا فما نقص فهو جور على الصبى . ((الشافى ، جلد 2، ص ‍ 148)).

اجراى سنتهاى اسلامى (ختنه ، عقیقه ، تراشیدن موهاى سر، بهداشت ، خواب و استراحت کودک )

عن الرضا (علیه السلام ) عن ابائه ، قال رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ): اختنوا اولادکم یوم السابع فانه اطهر، واسرع لنبات اللحم .(1)

امام رضا (علیه السلام ) از پدرانش روایت کرده که حضرت رسول (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: فرزندان خود را روز هفتم تولد ختنه کنید، زیرا به این وسیله پاکتر و زودتر گوشت مى روید.

عن الرضا (علیه السلام ) فى کتابه الى الماءمون قال : والعقیقة عن المولود الذکر والانثى واجبة وکذلک تسمیته وحلق راءسه یوم السابع ویتصدق بوزن شعره ذهباء او فضة .

امام رضا (علیه السلام ) در نامه خود به مامون نوشت : گوسفند عقیقه از مولود پسر و دختر واجب است . همچنین نامگذارى فرزند واجب است ، و تراشیدن سرش در روز هفتم ولادت و به وزن موى او صدقه داده شود، طلا یا نقره .

عن الرضا (علیه السلام ): قال رسول الله : اغسلوا صبیانکم من الغمر، فان الشیطان یشم الغمر، فیفزع الصبى فى رقاده ، ویتاءذى بها الکاتبان .(2) 

حضرت رضا (علیه السلام ) فرمود: حضرت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرموده است : دست و روى کودکان خود را از آلودگى ناشى از چربى بشویید و پاکیزه کنید زیرا شیطان بوى چربى را استشمام مى کند و در خواب ، کودک را به وحشت مى اندازد و فرشتگان موکل او آزار مى بینند.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- مسندالامام الرضا، جلد 2، ص 278 - عیون اخبار الرضا، جلد 2، ص 28. 

2- عیون اخبار الرضا، جلد 2، ص 69.

نقش و جایگاه فرزند در زندگى

سعادت خانواده با داشتن فرزند بهتر تامین مى شود زیرا وجود فرزند به فضاى خانواده گرمى و نشاط مى بخشد و پدر و مادر را به کوشش و تلاش ‍ پیگیر و خستگى ناپذیر وادار مى کند. هر خانواده بى فرزند از حالت طبیعى خارج شده و ناکام و پژمرده به نظر مى رسد.
ان الله تعالى اذا اراد بعبد خیرا، لم یمته حتى یریه الخلف .(1)
هرگاه خداوند بخواهد خیر و سعادت به بنده اى روى آورد، او را نمى میراند تا اینکه داراى فرزند گردد و در زمان حیات خویش نسل و اولاد خود را مشاهده کند.
((ویل دورانت )) مى نویسد:
((ملاحظه کنید که زناشویى بى فرزند چگونه پژمرده است و چگونه پس از آوردن فرزند، شکفته مى گردد، ازدواج پیش از داشتن فرزند، قراردادى است براى آماده ساختن آسایش جسمانى متقابل ، ولى پس از بچه دار شدن معنى حقیقى خود را به دست مى آورد. فرزند مقام خود را در کل ، بالاتر مى برد و مانند آبى است که پاى گیاهى مى ریزد تا آنرا تازه و شکفته گردانند. زن در میان رنج و زحمت و نگرانى و جنجال ، رضایت عجیبى حس ‍ مى کند، نظیر لذت معنوى است . او در هنگام تجمل پرستى و بیکارى خود چنین خوشبخت نبود و این وظیفه و تکلیف جدید او را چنان کامل مى کند که حاضر است حتى خود را فداى اجتماع کند. مرد در این حال که به او مى نگرد، عشقش تازه مى گردد. این دیگر آن زن پیشین نیست . این زنى است که ذخایر و توانایى هاى تازه اى به دست آورده است و چنان شکیبا و مهربان شده است که حتى در هنگام هیجان و شدت نیز سابقه نداشته است گرچه رنگش کمى پریده است و قد و بالایش در دیدگان دریده و شوخ ، کمى تغییر یافته است . اما در نظر شوهرش همچون کسى است که از چنگال مرگ برگشته و هدیه گرانبهایى با خود آورده است .
این هدیه اى است که مرد هرگز نخواهد توانست زنش را براى آن چنان که شایسته است ، پاداش دهد. رنج و زحمت کار، از آن پس به شیرینى و گوارایى بدل مى گردد و مانند کار کردن زنبورانى است که به دنبال شهد مى گردند. خانه اى که تا آن وقت ، چهار دیوار و تختخوابى بیش نبود، جوانى از سر مى گیرد و پر از خنده و نشاط مى گردد، مرد نخستین بار خود را کامل و تمام حس مى کند زیرا مرد نه تنها با داشتن فرزند، وظیفه خود را در اجتماع مانند یک عضو اجتماع و یک فرد در نوع انجام مى دهد بلکه خود را کامل هم مى کند (مگر آنکه نابغه باشد، در این صورت عشق و کمال او در تولید عقلانى است .)
مرد با داشتن فرزند، مسؤ ولیتى را مى پذیرد که او را پخته میکند، و افقش را وسیعتر مى سازد و از یک غریزه پدرى عمیق که ناگهان فرا رسیده است ، لذت مى برد. دوستى میان فرزندان او را در سالهاى پیرى تسلیت مى دهد و تا اندازه اى هم بر مرگ غلبه مى کند، زیرا جاروب مرگ فقط گوشت و استخوان ما را دور مى اندازد! تا راه را براى جوانان باز کند.اما روح و زندگى ما در بدن همین جوانان در جریان است . ما فقط قسمتى از خود را به گور مى سپاریم و قسمتى دیگر که از گوهر ماست و با دست و مراقبت ما پرورش ‍ یافته است ، باید بماند و در جریان تازه اى از حیات مجسم شود. کودکان را دچار رنج و محنت مى سازند و شاید هم ما را دل شکسته و ماءیوس کنند. اما مطئنا لذتى به ما مى بخشند که از لذت و جذبه عشق بالاتر است . بگذار تا مرد به کمال برسد. این کمال در تنهایى و جدایى و رقابت بى رحمانه نیست بلکه در وسعت دادن به افق نفس است و در آن است که انسان بیش از آنچه مى گیرد، ببخشد چنانکه کار محب صادق همین است . این کمال در آن سال که مانند پدران دیگر در رنج نوع شرکت کند و در حیات جاودانى و مستمر نوع به رضا و رغبت ، به تحلیل رود. مرد در این همکارى میان جزء و کل و نوع و فرد، جوهر اخلاق و سر موجودات زنده را خواهد یافت و راه ساکت و خلوتى براى سالهاى خوشبختى پیدا خواهد کرد.(2) 
من مات بلا خلف ، فکاءن لم یکن بین الناس ، ومن مات وله خلف ، فکاءن لم یمت .(3) 
((هر کس بمیرد و از خود فرزندى به یادگار نگذارد، مثل این است که هرگز میان مردم زندگى نمى کرده و حیاتى نداشته است . اما هر کس از دنیا برود و از خود فرزندى به یادگار گذارد، مثل این است که نمرده ، و در میان مردم حیات دیگرى دارد.))
سعدى گوید:
چو خواهى که نامت بماند به جاى 
پسر را خردمندى آموز و راى 
که گر عقل و رایش نباشد بسى 
بمیرى و از تو نماند کسى 
بسا روزگارا که سختى برد 
پسر چون پدر بنازش پرورد 
خردمند و پرهیزکارش بدار 
اگر دوست دارى بنازش مدار 
به خردى درش زجر و تعلیم کرد 
به نیک و بدش وعده و بیم کرد 
نوآموز را مدح و تحسین و زه 
زتو بیخ و تهدید استاد به
بیاموز فرزند را دسترنج 
اگر دست دارى چو قارون به گنج از امام رضا (علیه السلام ) روایت شده است :
روزى حضرت موسى بن جعفر در محضر پدرش (امام صادق (علیه السلام )) سخنى گفت که موجب شگفتى و شادى پدر شد. حضرت فرمود:
یا بنى ! الحمد لله الذى جعلک خلفا من الاباء وسرورا من الابناء، وعوضا عن الاصدقاء.(4) 
((فرزندم ! سپاس خداى را که تو را جانشین و خلف پدران و مایه سرور و بهجت فرزندان و جانشین دوستان قرار داد)).
((مادر و پدرى که بى فرزند هستند، حاضر مى شوند تمام دارایى خود را براى دعا و نذر یا درمان و عمل بدهند تا صاحب بچه شوند. اگر نشد از شیرخوارگاه یا از سر راه بر مى دارند. دلشان مى خواهد موجود کوچک ضعیف محتاجى را پیدا کنند که به او غذا و لباس بدهند، محبت بورزند و در آغوش بگیرند، راه رفتن و درس و کار بیاموزند، برایش لباس و اسباب بازى بخرند،... محبت و خدمت به فرزند شاید بزرگترین لذت زندگى ما باشد، و این محبت و خدمت یک طرفه است یعنى بدون انتظار جبران و عوض . کسانى که پدر و مادر شده اند، درک این معانى را مى کنند. علاوه بر آن ، مى دانند که هرقدر فرزند کوچکتر و ناتوانتر و نیازمندتر باشد، عشق به او بیشتر است .(5) 
هشدارى به مردان !!!
((باترلس ماریو)) دکتر روان شناس مى نویسد:
((مردها در روزهاى آبستنى همسرانشان وظایف بسیار مهمى به عهده دارند و متاءسفانه همیشه از انجام این وظایف ، شانه خالى مى کنند. تمام غرور و افتخار یک زن ، مادر شدن اوست و وقتى احساس کند که شوهرش ‍ نسبت به کودکى که او به زودى به دنیا خواهد آورد، بى اعتنا است ، این احسس غرور و افتخار، جایش را به احساس حقارت و بیهودگى مى دهد. از مادر بودن بیزار مى شود و آبستنى برایش معنى یک ((احتضار)) پیدا مى کند. ثابت شده است که چنین زنانى دردهاى آبستنى را خیلى به دشوارى تحمل مى کنند... رابطه مادر و فرزند یک رابطه دو نفرى نیست ، بلکه یک رابطه سه نفرى است ، مادر، کودک ، پدر و پدر حتى اگر غایب باشد، در زندگى درونى مادر، در تخیلات و تصورات او و نیز در احساس ‍ مادرى ، نقش حساسى دارد)).(6)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، جلد 101، ص 91 - مکارم الاخلاق ، باب 8، فصل 6. 
2- تربیت کودک در جهان امروز، از ص 287 تا 290. 
3- مکارم الاخلاق ، ص 219 (باب 8، فصل 6) 
4- عیون اخبار الرضا، جلد 2، ص 127 - بحارالانوار، جلد 48، ص 24. 
5- نیکنیازى ، ص 6. 
6- مکتب اسلام ، سال 8، شماره 10، ص 31.