دوران جوانى ، دورانى پربحران و آشوب است . روح جوانان به مقتضاى دوره جوانى همچون دریاى خروشانى است که همواره متلاطم و طوفانى است و داراى جزر و مدهاى سریع و پى در پى مى باشد. جوانان روحى حساس و سریع التاثیر و پر توقع دارند، میل به کمال در آنها شدید است ولى معمولا راه سعادت را نمى دانند. لذا بیش از همه محتاج به هدایت هستند و اگر راهنمایى محروم شوند، بر اثر طغیان غرایز در لجنزار بدبختى سقوط خواهند کرد. براى اصلاح حال جوانان راهى جز آموزش دادن دستورات و قوانین نجاتبخش دین مقدس اسلام نیست .
بر اولیاى جوانان لازم است اولا خودشان به اساس اسلام و تعالیم روحبخش آن آشنایى داشته و علاقه مند به آن باشند. ثانیا به آن تعالیم عمل کنند و دستورات آنرا به کار ببندند. ثالثا عشق به فراگیرى تعالیم مذهبى را در جوانان ایجاد نمایند و آنان را براساس روش تشویق به کسب معارف اسلامى وادار کنند، در غیر اینصورت با روش تنبیه و تهدید، به آنان بفهمانند که راه وصول به عزت و بزرگوارى جز طریق دیندارى نیست .
قال على بن موسى الرضا (علیه السلام ): لو وجدت شابا من شبان الشیعة لا یتفقه ، لضربته عشرین سوطا.(1)
امام رضا (علیه السلام ) فرمود: اگر جوانى از جوانان شیعه را بیابم که در مقام فراگیرى دانش در دین نباشد، پشت او را با تازیانه ملامت و توبیخ یا تنبیه بدنى ((در حد بیست تازیانه )) به درد مى آورم تا اینکه موازین دینى را که برنامه زندگى اوست ، بیاموزد.
1 - یکى از اساسى ترین و عمومى ترین مسائل حیاتى و اجتماعى براى هر جوان مساءله تقلید است و تقلید در این مورد به معنى پیروى جاهل ((نسبت به احکام دین )) از عالم دانا و عاقل (مجتهد) است .
معمولا هر فرد ناوارد به حکم عقل باید به شخص مطلع و کار آزموده مراجعه کند.
کسى که مى خواهد خانه بسازد، به مهندس عالم و دانا و کاردان رجوع مى کند.
هر فردى که لباس مى خواهد، نزد خیاط مى رود.
بیمار عاقل بى اطلاع از علم طب ، نزد طبیب حاذق مى رود، .
لذا افرداى که در امور دینى و معنوى جاهل و بى اطلاعند، باید از مجتهد و مرجع که در امر دین استاد و بادانش است ، تقلید کنند.
مجتهد کسى است که سعى و کوش مى کند و خود را براى تحصیل علم و دانش به رنج انداخته ، براى کسب فضیلت ، هر مشقتى را تحمل مى کند تا بتواند یک حکم شرعى را به طریق استدلال و عقل از کتاب خدا و سنت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) و اخبار ائمه دین استنباط نماید.
مجتهد تنها کسى است که در احکام مذهبى تخصص دارد و دیگران صلاحیت دخالت در این فن را ندارند.
2 - هر جوانى که خود را از تقلید بى نیاز پندارد، با یک پندار دروغى و خنده وار خود را فریب داده است .
3 - دین شناسى کلید بینش و دل آگاهى جوانان و سبب زنده نگهداشتن گرایش دینى و باطراوت ماندن روحیه کاوشگرى در آنهاست و به قول دانشمندان غرب همواره مذهب را در بین آنها [up to date] یعنى مطابق شرایط زمان و مکان نگاه مى دارد و این عامل در واقع نیروى حیاتبخش اسلام و تاجى درخشان بر تارک آیین جعفرى است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، جلد 75، ص 346 - مکارم الاخلاق ، ((طبرسى )).
برترى دادن بعضى از فرزندان (به حسب لیاقتهایشان ) بر بعضى دیگر، در برخى موارد جایز است ولى هرگاه موحیات و کینه توزى و دشمنى دیگران را فراهم کند، باید ترک شود.
در روایتى مى خوانیم :
على بن ابیطالب (علیه السلام ) مى فرماید: روزى پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) در منزل ما استراحت کرده بود، امام حسن آب طلبید، رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) برخاسته قدرى شیر دوشید و در ظرفى کرده به دست امام حسن (علیه السلام ) داد. حسین از جاى خویش بلند شده ، خواست کاسه شیر را از دست حسن بگیرد، اما پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) جلوى حسین را گرفت و او را از این کار باز داشت .
حضرت زهرا که این منظره را تماشا مى کرد، عرضه داشت : یا رسول الله ! گویا حسن را بیشتر دوست دارى ؟ پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) پاسخ داد: چنین نیست ، بلکه دفاع و پشتیبانى من از حسن (علیه السلام )، این است که او حق تقدم دارد و زودتر از حسن (علیه السلام ) تقاضاى آب کرد. پس باید رعایت نوبت را نمود. (1)
((ابوهریره )) گوید:
امام حسن و امام حسین (علیهما السلام ) در حضور رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) کشتى مى گرفتند، رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) به امام حسن مى فرمود: آفرین حسن ، آفرین حسن .
فاطمه از روى تعجب خطاب به پیامبر کرد و عرضه داشت :
اى رسول خدا! با اینکه حسن بزرگتر از حسین است ، او را بر علیه حسین تشویق مى کنى ؟! پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) پاسخ داد: علتش این است که حسین از تاییدات الهى برخوردار است و جبرئیل او را تشویق مى کند. بدین سبب من او را تشویق مى کنم .(2)
قائل شدن تساوى در موارد تبعیض مایه تباهى و از هم گسستن نظام زندگى است . فرزندى که موازین علم و ادب و یا مزایاى دیگر اخلاقى را رعایت نمى کند، یکسان نگریستن به چنین فردى علاوه بر اینکه روح فضیلت خواهى را در دیگران مى کشد، خود ستمى است بر این فرد که به طور خودرو، رشد کند و بالا رود. عدم رعایت یکسونگرى به فرزندان در مواردى به حسب حال ایشان ، مهرى است که از جانب مربى باید اعمال شود، گرچه ظاهر کار تبعیض است ولى در باطن مهر است و محبت . عن سعدبن سعدالاشعرى : قال ساءلت اباالحسن الرضا (علیه السلام ) عن الرجل یکون بعض ولده احب الیه من بعض ویقدم بعض ولده على بعض ؟ فقال : نعم قد فعل ذلک ابو عبدالله (علیه السلام ) نحل محمدا وفعل ذلک ابوالحسن (علیه السلام ) نحل احمد شیئا، فقمت انابه حتى حزته له ، فقلت : جعلت فداک ! الرجل یکون بناته احب من بنیه ؟ فقال : البنات والبنون فى ذلک سواء، انما هو بقدر ما ینزلهم الله عزوجل منه .(3)
((راوى )) گوید:
از امام رضا (علیه السلام ) پرسیدم مردى برخى از فرزندانش را بر برخى دیگر ترجیح مى دهد و یا یکى را بیشتر از دیگرى دوست دارد. (این چه حکمى دارد)؟ حضرت فرمود: آرى امام صادق (علیه السلام ) نیز اینطور رفتار مى کرد.(4) به ((محمد)) علاقه بیشترى نشان مى داد و حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام ) نیز به ((احمد)) علاقه داشت و او را بر دیگر فرزندش برترى مى داد. هنگامى که از جاى خود برخاستم ، عرض کردم ، فدایتان شوم . مردى که دختر خود را از پسرش بیشتر دوست دارد، همان حکم را دارد، حضرت فرمود:
پسر و دختر در این حکم باهم مساویند.
از این احادیث ، نکته بسیار مهمى به دست مى آید و آن ، این که دوران کودکى آنقدر که مورد توجه روان شناسان است . حائز اهمیت نیست ، یعنى اینطور نیست که پرورش کودک در این مرحله ، تنها عامل تعیین کننده رفتار آینده فرد باشد، بلکه دوران کودکى مخصوصا مرحله اول آن ، آثار و عوارضى به همراه دارد که بر شخصیت منعکس مى شود ولى در یک حوزه محدود، نه به آن صورت مبالغه آمیز که در دوران شناسى مادى بیان شده و تعیین کننده نهایى رفتار شخص باشد. آگاهى و شناخت نسبت به این حقایق ، بدون شک بسیارى از دیدگاههاى تربیتى و روان شناسى را که در اذهان راه یافته و نیز به صورت حقایق غیرقابل انکار جلوه مى کنند، تغییر خواهد داد. با توجه به قضیه بردران یوسف که از پدرشان خواستند یکى را بر دیگرى ترجیح ندهد تا مبادا تمایلات خصمانه وادارشان سازد که با برادرشان بد رفتار کنند و همچنین موضوع برترى دادن فرزندى بر دیگر فرزندان توسط امامان (علیهما السلام ) مى توانیم مشکل را اینگونه حل کنیم که برادران یوسف در نهایت امر، بعد از آگاهى از ماهیت عداوتشان قادر به تعدیل رفتار خود گشتند، به طورى که برادرشان را با فریاد خطاب کردند: تا تا الله اثرک الله علینا، ((به خدا قسم خداوند تو را بر ما برگزید و برترى بخشید)). اما این عداوت درونى هنگامى تعدیل شد که از یک طرف به جایگاه یوسف و رابطه انسانى اش پى بردند و از طرف دیگر تمام نقشه ها و طرحهاى ایشان با شکست روبرو گشت ، و به این ترتیب ، در داستان برادران یوسف مى بینیم که تعدیل رفتار امرى ممکن و کاملا محتمل است و همچنین امامان (علیهما السلام ) که بعضى از فرزندانشان را بر بعضى دیگر برترى مى دادند، آثار و عوارضى که منجربه مشکل تعدیل شود، به همراه نداشته است .(5)
از امام رضا (علیه السلام ) روایت شده است :
روزى حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام ) در محضر پدرش امام صادق (علیه السلام ) سخنى گفت که باعث شگفتى و سرور شادى پدر شد.
حضرت در مقام تشویق از فرزند خود، او را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
یا بنى ! الحمدالله الذى جعلک خلفا من الاباء، وسرورا من الابناء، وعوضا عن الاصدقاء.(6)
((اى فرزندم ! سپاس خداى را که تو را جانشین و خلف پدران و مایه سرور و بهجت فرزندان و جانشین دوستان قرار داد. (یعنى فرزندم ، تو با این شایستگى و لیاقتى که از خود نشان مى دهى ، هم بهترین خلف و جانشین پدر هستى و هم بهترین فرزند و مایه روشنى چشم پدر و هم بهترین یار و مونس پدر به جاى دوستان او مى باشى ).
هشدار مهم تربیتى یا زنگ خطر!
امام باقر (علیه السلام ) فرموده است :
قال والدى (علیه السلام ) والله انى لا صانع بعض ولدى واجلسه على فخذى وافکرله فى الملح ، واکثر له الشکر، وان الحق لغیره من ولدى ولکن مخافة علیه منه ومن غیره ، لئلا یصنعوا به ما فعلوا بیوسف اخوته ، وما انزل الله سورة یوسف الا امثالا لکیلا یحسد بعضنا بعضا کما حسد یوسف اخوته وبغوا علیه فجعلها حجة ورحمة على من تولانا ودان بحبنا وحجة على اعدائنا ومن نصب لنا الحرب .(7)
به خدا سوگند براى حفظ ظاهر، گاه یکى از فرزندانم را بیشتر نوارش مى کنم ، او را روى زانو مى نشانم ، مهر و محبت بیشترى نثارش مى کنم ، با اینکه آن فرزند دیگرم شایسته این همه عنایت و تکریم است و نه این . ولى بر آنان مى ترسم که از ناحیه فرزندان و یا دیگران آسیبى برسد.
همانطور که برادران یوسف به یوسف ستم نمودند. خداوند سوره یوسف را بعنوان نمونه هایى از سرانجام حسد بیان فرمود تا ما نسبت به یکدیگر حسد نورزیم آنچنان که برادران یوسف بر او حسد بردند و بر او ظلم کردند، خداوند آن داستان را حجت و رحمت قرار داد، نسبت به کسانى که با ما دوستى بورزند و به محبت ما نزدیک شوند و بر دشمنان ما و کسانى که با ما جنگ و ستیز دارند، حجت گردید.
در این روایت به ماجراى حضرت یوسف و برادران او استدلال شده که اگر برادران یوسف توجه خاص پدر را نسبت به یوسف احساس نمى کردند، درباره او حسد نمى بردند. پس در موارد احساس خطر لازم است صاحبان حق را در انظار دیگران برترى نداد، مبادا مورد حسد و ظلم و ستم دیگران واقع شوند و عواقب وخیم آنها را تهدید کند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، جلد43، ص 283.
2- بحارالانوار، جلد 43، ص 265.
3- مسندالامام الرضا (علیه السلام )، جلد 2، ص 277 - کافى ، جلد 6، ص 51.
4- امام صادق (علیه السلام ) فرموده است : صنع ذلک على (علیه السلام ) بابنه الحسن وفعل ذلک الحسن بابنه على وفعل ابى ، بى وفعلته انا. (وسائل الشیعه ، جلد 13، ص 344)
5- اسلام و روان شناسى ، ((دکتر بستانى ))، ص 89.
6-عیون اخبارالرضا، جلد 2، ص 127 - بحارالانوار، جلد 48، ص 24
7- وسائل الشیعه ، جلد 13، ص 345 - 344.
از شرایط لازم براى ایجاد نظم و انضباط و جلوگیرى از هرج و مرج در محیط کوچک خانواده ، حسن مدیریت پدر است .
پدرانى که به علت فرمانروایى مطلق ، با توسل به زور و خشونت و ستمگرى اعضاى خانواده را به وحشت مى اندازند و آنان را به اطاعت کورکورانه خویش وامیدارند، ظلمى بسیار بزرگ مرتکب شده ، علاوه بر اینکه افراد خانواده را از رشد طبیعى خود باز مى دارند، مانع رشد معنوى و کمالات لایق فرزندانشان نیز خواهند شد.
گاه نیز مادران نادان که کودکان خود را درک نمى کنند و به شخصیت آنها توجهى ندارند، براى آرام ساختن آنان ، از نیروى تخیلشان سوء استفاده کرده آنها را از موجودات موهوم و افسانه هاى چون ((لولو)) و ((غول )) و یا موجودات واقعى مانند ((سگ )) و ((گربه )) و ((گرگ )) مى ترسانند و سعى مى کنند از راه وحشت و ترس آنها را ساکت و خاموش کنند و به اطاعت خود مجبور سازند. این روش تربیتى نادرست نیز برخلاف موازین شرع و عقل است و ناکامیهاى غیر قابل جبرانى را براى فرزندان به بار مى آورد، بطورى که عکس العمل آن تا پایان عمر در تمام زندگى آنها مشهود است .
لا یحل لمسلم ان یروع مسلما.(1)
براى هیچ مسلمانى شایسته نیست که مسلمانى را به وحشت اندازد.
((مسو)) حکیم ایتالیایى مى گوید:
((آینده و عظمت هر ملتى تنها بسته به تجارت و صنعت و دارایى و رزمجویى افراد آن ملت نیست ، بلکه منوط به استعداد کودکان آن ملت و به درجه بى باکى و ترسناکى آنهاست ، باید به خاطر داشت که ترس مرضى است مثل سایر امراض و اقدام در معالجه آن ضرور مى باشد. اگر آدم بى باک گاهى اشتباه مى کند، آدم ترسو همیشه خطاکار است )).(2)
راههاى امنیت روانى (یا مبارزه با ترس ) براى فرزندان
1 - خوددارى از ترساندن اعضاى خانواده به هر شکل .
2 - نیرومند کردن جسم و روح فرزندان به جهت مقاومت آنها در برابر مخاطرات ترس .
3 - پاسخگویى مستدل و منطقى به مشکلات روانى فرزندان .
4 - ارائه الگوى بى باکى به فرزندان . هرگاه پدر یا مادر ترسو باشند. نمى توانند براى فرزندان خود سرمشق بى باکى باشند. 5 - تلقین بى باکى به آنها.
6 - پرهیز از جروبحثها و طرح مشاجرات خانوادگى در حضور فرزندان .
امام رضا (علیه السلام ) فرموده است :
ان الله تعالى یبغص القیل والقال ... .(3)
((همانا خداوند جدال بى مورد را بسیار ناخوش دارد)).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-وسائل الشیعه ، (کتاب العشرة )، عیون اخبار الرضا، ص 228.
2- روان شناسى پرورشى ، دکتر على اکبر سیاسى ، ص 210.
3- تحف العقول ، ص 443 - بحارالانوار، جلد 78، ص 335.
یکى از وظایف قطعى هر خانواده آن است که کودکان را به دیده تکریم و احترام نگریسته و آنان را مشمول عواطف و نیکى هاى خویش قرار دهند.
احترام به شخصیت کودک ، سبب جلب مهر و محبت او به سوى بزرگترها و شرط مهم سازگاریش در خانواده و اجتماع است . کودک از تکریم و احترام بزرگترها نسبت به خود، احساس آسایش و امنیت مى کند و سعى مى نماید متقابلا با آنها رفتارى عادلانه داشته باشد.
به علاوه کودک امروز، جوان فرداست ، اگر او امروز از پدر و مادر احترام و تکریم ببیند، عملا کوشش مى کند، این سنت را یاد گیرد و فردا به کار ببندد، و دیگران را مورد تکریم قرار دهد و از این نعمت سعادت بخش برخوردار گردد.
نمونه هایى از احترام به شخصیت کودک عبارتند از:
1 - سلام به آنان
2 -نام آنان را با احترام بردن و براى آنان همچون بزرگسالان حیثیت والایى را در نشست و برخاست در نظر گرفتن
3 - معاشرت نیکو و مهرورزیدن به او
4 - خوشحال کردن کودک
5 - نگاه محبت آمیز به او
6 - دلجویى و نوازش او
7 - خوددارى از ملامت و سرزنش او 8 - مدارا با کودک
9 - حفظ عدل و توازن در رفتار بین فرزندان
10 - همبازى شدن با او
عن الرضا، عن ابائه (علیهم السلام ) قال : ان الحسن والحسین کانا یلعبان عند النبى (صلى الله علیه و آله و سلم ) حتى مضى عامة اللیل ثم قال لهما: انصرفا الى امکما فبرقت برقة فما زالت تضى ء لهما حتى دخلا على فاطمة (علیها السلام ) والنبى (صلى الله علیه و آله و سلم ) ینظر الى البرقة فقال : الحمدلله الذى اکرمنا اهل البیت .(1)
امام رضا (علیه السلام ) از پدرانش روایت کرده که امام حسن و امام حسین (علیه السلام ) تا مقدارى از شب گذشته ، در خانه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) بازى مى کردند، سپس فرمود: نزد مادرتان بروید. امام حسن و امام حسین (علیه السلام ) از خانه بیرون رفتند. پس برقى زد و فضاى زمین روشن شد. دو برادر به خانه خودشان رسیدند. رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) به روشنایى نگریست و فرمود: سپاس خداى را که ما اهل بیت را گرامى داشت .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-بحارالانوار، جلد 43، ص 266.
معمولا سازندگى شخصیت آدمى از چند ماه پس از تولد آغاز مى شود. در این دوره جوهر روان آدمى از ابتلاى به آلودگى پاک است . آموخته هاى کودک در این دوره ، همچون نقشى است که بر سنگ کنده شود، هر چه سن کودک بالا رود، آن صفات همچنان در ذهنش جایگزین و استوار مى شود به طورى که کمتر حاضر است در خود تغییر حالتى بدهد. با توجه به اصل مذکور، خانواده موظف است قبل از آنکه دل تربیت پذیر کودک سخت شود و مطالب گوناگون ، سطح فکر او را اشغال کند، احساسات رقیق و لطیف او را در قالب عقاید صحیح پرورش دهد و با تعلیم مبانى مذهبى تارو پود شخصیت معنوى وى را تقویت نماید. مبادا صاحبان عقاید باطل آراى خویش را به او تحمیل و سپس وى را گمراه نمایند.
پدر و مادر مى توانند با آموزشهایى که از زبان پیشوایان دین نقل شده است ، (دعاها)، رکن ضرورى شخصیت طفل را بسازند زیرا این ادعیه ، مشعلى است که تاریکترین راههاى زندگى را براى انسان روشن مى کند و وجدانها را حساس و بیدار مى سازد و هر نقطه انحرافى را به آسانى به سوى راستى رهبرى مى کند و همچون فرودگاهى است که روان مى تواند از آن اوج بگیرد. ((پدران و مادران باید بدانند که اگر در سالهاى حساس زندگى اصول و مبانى اخلاقى محکمى را در باطنهاى پرصفا و درخشان کودکانشان جاى داده اند، در جوانى همان پایه ها نگهدارشان خواهد بود، و در لحظات بحرانى مانند سدى استوار از سقوط آنان جلوگیرى خواهد کرد)).(1)
تخم گل کاشتى آخر گل شود
بر سرش نغمه سرا بلبل شود
دعاء اطفال امتى مستجاب ما لم یقارب الذنوب .(2)
دعاى کودکان امت من ، تا هنگامى که به گناه نزدیک نشوند، مستجاب است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-ما و فرزندان (ریموند بیچ )، ص 87.
2- بحارالانوار، جلد 19، (جزء 2)، ص 40 - صحیفة الرضا، ص 49.
اولیا و مربیان براى رساندن نسل نو به کمال حقیقى خود، باید آنها را به سوى علم آموزى دعوت کنند، چه آنکه و دانش نوربخش خرد، زنده کننده جان آدمى و بهاى نفیس آن است .
اگر در تحصیل علم و دانش کوشش نشود، چه بسا آدمى خود را به بهاى ارزان مى فروشد. بدون معرفت و شناخت آدمى کور است و کور چیزى را نمى بیند تا براى نجات خویش بدان دست یازد و چنگ زند.
قرآن مجید با آوردن بیش از ((150)) بار واژه ((علم )) و بیش از ((770)) بار کلمات برگرفته از آن ، همچنین در 27 آیه با استفاده از جمله ((اعملوا: بدانید)) دعوت صریح به فراگیرى علم نموده است .
این کتاب آسمانى با استفاده از انواع عبارات و لطایف ، آدمى را به سوى معرفت و دانش سوق مى دهد و علم و آگاهى را برترین امتیاز، سودمندترین گنج و کارسازترین نعم الهى برشمرده است .
وجود مردم دانا مثال زر و طلاست
به هر کجا که رود، قدر و قیمتش دانند
بزرگ زاده نادان به شهر وا ماند
که در دیار غریبش به هیچ نستانند مرحوم علامه طباطبایى فرموده است : علم و دانش واقعى ، آن علم ودانشى است که آدمى را به سوى حق رهنمایى کند، زیرا انسان به وسیله علم به خدا کامل مى شود و از آن به معناى واقعى کلمه سود مى برد و از فقدان و نبود آن علم زیان مى بیند و سایر علوم غیر از علوم الهى مانند مال و ثروت است که در زندگى دنیا از آن بهره مند مى گردد ولى به فناى دنیا فانى مى شود.(1)
باید دانست که تعلیم مقدمه تربیت است . علم و دانش از راههاى مختلف همچون آموزش ، پرسش ، تجربه ، کثرت مطالعه ، مباحثه بارور مى شود.
راه تحصیل و ازیاد علم ، بدون سؤ ال و پرسش ممکن نیست . زیرا سؤ ال اندوخته اى عملى (افکار تازه و علوم ) دیگران را با ما مرتبط مى سازد و از این طریق نواقص و کمبودهاى ما را بر طرف مى سازد و استعدادها و دانستنى هاى علمى ما را همچون غنچه باز مى کند و به گل مى نشاند و آن را از اجمال به تفصیل در مى آورد و از این طریق عقل و دانش ما را شکوفا مى سازد. العلم خزائن ومفاتیحه السوال .(2)
امام رضا (علیه السلام ) فرمود: علم گنجینه هاى کمال است و کلیدهاى آن گنجینه ها، پرسش کردن است که این کلید همه درهاى پیشرفتهاى علمى را در برابر انسان مى گشاید.
امید عافیت آنگه بود موافق عقل
که نبض را به طبیعت شناس بنمایى
بپرس آنچه ندانى که ذل پرسیدن
دلیل راه تو باشد به عز دانایى
من کان فى طلب العلم کانت الجنة فى طلبه .(3)
کسى که در طلب علم مى کوشد، بهشت نیز در طلب اوست .
والعلم اجمع لاهله من الاباء.(4)
علم و دانش فراهم کننده تر است براى اهل علم از نسب پدران .
(آنها که پیوسته با مطالب علمى سروکار دارند. پیوندشان با یکدیگر استوارتر است تا رابطه برادران نسبت به یکدیگر به واسطه پدرانشان ).
شرح حال موفقیت دانشمندانى که به مقصود خویش نایل آمده و شاهد آرزو را در آغوش کشیده اند، به ما مى فهماند که این گروه براى رسیدن به قله رفیع دانش چه رنجها و صدماتى متحمل شده اند و از چه مراحل پرآفت و خطر گذشته اند. این اشخاص براى بارور ساختن استعداد و قواى خود، از طریق سؤ ال و پرسش هر معضله علمى ، آن مانع را از سر راه خود کنار زده و دیگر هیچ چیز آنها را از سیر در خط ترقى باز نمى داشت .
هر کس از نتایج و ثمرات علم و دانش بهره مند شود، هرگز از استعانت جستن از علوم دیگران مستغنى و بى نیاز نخواهد شد زیرا کسى که علم خود را به اندازه اى بداند که دیگر نخواهد از کسى چیزى بیاموزد، هیچوقت به انجام کارى بزرگ نخواهد شد. بر هر جوینده لازم است در آموختن و پرسش مطالب علمى خجالت نکشد و با کمک و مساعدت کسانى که از او باتجربه ترند، چیزهاى تازه اى بیاموزد، کسانى که در اثر تجربه زیاد پخته و خردمند شده اند هم ، همیشه سعى دارند درباره مطالب مهم مرتب سؤ ال کنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- تفسیر المیزان ، جلد 17، ص 260 - 258.
2- عیون اخبار الرضا، باب 3.
3- میزان الحکمه ، جلد 6، ص 471.
4-بحارالانوار، جلد 74، ص 175.
خانواده ها موظفند هرگاه نامهاى اسلام براى فرزندان خود برگزیدند، آن نامها را با عظمت و احترام یاد کنند، همچنین مراتب تکریم و بزرگداشت خود را نسبت به صاحبان آن نامها نشان دهند و بدین طریق ، چنین سنت پسندیده را به دیگران آموزش دهند.
قال على بن موسى الرضا (علیه السلام ): اذا سمیتم الولد محمدا فاکرموه ، واوسعوا له فى المجلس ، ولا تقبحوا له وجها.(1)
امام رضا (علیه السلام ) فرمود: هرگاه فرزندى را به نام ((محمد)) نامگذارى کردید، او را گرامى بدارید، در مجلس براى او جا باز کنید و در برابر او چهره درهم نکشید با ترشرویى با او برخورد نکنید.
عن الرضا (علیه السلام ) عن البیه ، عن ابائه (علیهم السلام ) قال : قال رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ): ما من قوم کانت لهم مشورة فحضر معهم من اسمه محمد او احمد فادخلوه فى مشورتهم الاکان خیرا لهم .(2)
امام رضا (علیه السلام ) فرمود: رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرموده است : هر گروهى که امورات خود را با مشورت اصلاح کنند و بین آن جمعیت نام ((محمد)) یا ((احمد)) باشد، در صورتى که جمعیت مشورت کننده به احترام این نام راى و نظر آنها را در تصمیم گیرى خود وارد نمایند، سرانجام کارشان به خیر و موفقیت خواهد انجامید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، جلد 110، ص 128.
2- عیون اخبار الرضا، جلد 2، ص 29 - تفسیر قرطبى ، جلد 3، ص 193.
یکى از حقوق مسلم کودک بر والدین ، انتخاب نام نیک و شایسته براى اوست .(1) اهمیت این موضوع به قدرى است که در متون اسلامى فصل جداگانه اى بنام ((باب الاسماء و الکنى : باب اسمها و کنیه ها))، ((باب التسمیه : باب نامگذارى )) وجود دارد.
پدر و مادر موظفند قبل از به دنیا آمدن فرزند، نام زیبایى را براى او انتخاب کنند که در طول زندگى وى ، سبب احساس عقده و شرمندگیش نشود.
نام و لقب از مظاهر تجلى شخصیت آدمى است ، همانگونه که هر کس مى خواهد ساختمان طبیعى بدنش موزون و زیبا باشد، همچنین میل دارد تمام مظاهر و پدیده هاى زندگیش از جلوه زیبایى برخوردار باشد، نام و نام خانوادگى یکى از مظاهر مهم زندگى آدمى است . هرگاه نام و فامیل فرد نامناسب و زشت باشد، همواره بین دیگران احساس حقارت مى کند و در مواردى ممکن است آنچنان این احساس روانى در روحیه بدواند که منشا ناکامى هاى فراوانى در آینده باشد.
((کودکى که دچار احساس حقارت است ، وقتى که بزرگ شود، یک رفتار انزواطلبانه اى پیش خواهد گرفت ، یا اقلا نسبت به همنوعانش حس دورى غربتى ایجاد خواهد کرد زیرا وقایع و تجارب دوران کودکى به او فهمانده است که نزدیکى و جوشش با دیگران بوده است که تمسخر و انتقاد را متوجه او ساخته است . کسى که از نزدیکان و همنوعانش کناره جویى مى کند، معنیش این است که از یک احساس حقارتى که مولود تجارب کودکى است ، در عذاب است . از اینرو، بنا به موازین روان شناسى ، هر واقعه و خاطره اى که عزت نفس و غرور ذاتى شخص را ضعیف و معدوم مى کند، عاملى است براى توسعه و تقویت عقده حقارت و وسیله اى که وى را در ردیف اعضاى پریشان حال و ضعیف النفس جامعه در مى آورد)).(2)
استحسنوا اسماءکم فانکم تدعون بها یوم القیامة ، قم یا فلان الى نورک ، قم یا فلان بن فلان ، لانورلک .(3)
نامهاى خود را نیکو گردانید، زیرا در قیامت با همان نام خوانده مى شوید که اى فلان ، فرزند فلان برخیز و به سوى نور خود گام بردار، و اى فلان ، فرزند فلان برخیز که نورى ندارى .
امام رضا (علیه السلام ) فرموده است :
لا یدخل الفقر بیتا فیه اسم محمد، او احمد، او على ، او الحسن ، او الحسین ، او جعفر، او طالب ، او عبدالله ، او فاطمة من النساء.(4)
در هر خانه اى که کسى به نام ((محمد)) یا ((على )) یا ((حسن )) یا ((حسین )) یا ((جعفر)) یا ((طالب )) یا ((عبدالله )) و از زنان به نام ((فاطمه )) وجود داشته باشد، فقر و تنگدستى (در آن خانه ) راه نخواهد یافت .
البیت الذى فیه محمد یصبح اهله بخیر ویمسون بخیر.(5)
خانه اى که در آن ((محمد)) باشد، اهل آن خانه بامداد و شامگاهشان تواءم با خیر و برکت خواهد بود.
انگیزه هاى انتخاب نامهاى زشت و نامناسب براى فرزندان
عمل ناپسند پدران و مادرانى که نامهاى زشت و نامرغوب براى فرزندان خود انتخاب مى کنند، مى تواند معلول چند عامل باشد:
1 - ناآگاهى و نادانى پدر و مادر
2 - حس حقارت ((عقده حقارت ))
3 - حس خودباختگى و تجددطلبى
رهبر فقد انقلاب اسلامى ایران ، مرحوم امام خمینى (رحمة الله علیه ) فرموده است :
((از جمله نقشه ها که مع الاسف تاثیر بزرگى در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادى به جا مانده ، بیگانه نمودن کشورهاى استعمارزده از خویش و غرب زده و شرق زده نمودن آنان است ، به طورى که خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق ، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند و وابستگى به یکى از دو قطب را از فرایض غیر قابل اجتناب معرفى نمودند و قصه این امر غم انگیز طولانى و ضربه هایى که از آنان خورده و اکنون نیز مى خوریم ، کشنده و کوبنده است ، و غم انگیزتر اینکه آنان ملتهاى ستمدیده زیر سلطه را در همه چیز عقب نگه داشته و کشورهایى مصرفى بار آوردند و به قدرى ما را از پیشرفتهاى خود و قدرتهاى شیطانیشان ترسانده اند که جراءت دست زدن به هیچ ابتکارى نداریم و همه چیز خود را تسلیم آنان کرده و سرنوشت خود و کشورهاى خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطیع فرمان هستیم و این پوچى و تهى مغزى مصنوعى موجب شده که در هیچ امرى به فکر و دانش خود اتکا نکنیم و کورکورانه از شرق و غرب تقلید نماییم ، بلکه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتکار اگر داشتیم ، نویسندگان و گویندگان غرب و شرق زده بى فرهنگ آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فکر و قدرت بومى ما را سرکوب و ماءیوس نموده و مى نمایند و رسوم و آداب اجنبى را هر چند مبتذل و مفتضح باشد، با عمل و گفتار و نوشتار ترویج کرده و با مداحى و ثناجویى آنها را به خورد ملتها داده و مى دهند، فى المثل اگر در کتاب یا نوشته یا گفتارى چند واژه فرنگى باشد، بدون توجه به محتواى آن با اعجاب پذیرفته و گوینده و نوسینده آنرا دانشمند و روشنفکر به حساب مى آورند و از گهواره تا قبر به هر چه بنگریم ، اگر با واژه غربى و شرقى اسم گذارى شود، مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پیشرفتگى محسوب و اگر واژه هاى بومى خودى به کار رود، مطرود و کهنه و واپس زده خواهد بود. کودکان ما اگر نام غربى داشه باشند، مفتخر و اگر نام خودى دارند، سر به زیر و عقب افتاده اند. خیابانها، کوچه ها، مغازه ها، شرکتها، داروخانه ها، کتابخانه ها، پارچه ها و دیگر متاعها هر چند در داخل تهیه شده ، باید نام خارجى داشته باشد تا مردم از آن راضى و به آن اقبال کنند. فرنگى مآبى از سر تا پا و در تمام نشست و برخاستها و در معاشرتها و تمام شئون زندگى موجب افتخار و سربلندى و تمدن پیشرفت و در مقابل آداب و رسوم خودى ، کهنه پرستى و عقب افتادگى است ...))(6)
استاد بزرگوار مرحوم شهید مطهرى فرموده است :
یک عیب بزرگ که در ما ملت ایران وجود دارد، این است که به اندازه اى که ما در مقابل لغات و عادات اجنبى تسلیم هستیم ، هیچ ملتى تسلیم نیست .
به عکسهایى که در کتابهاى تاریخ علوم هست ، نگاه کنید، مى بینید دانشمندان درجه اول هند با همان عمامه و لباس خودشان هستند.
((نهرو)) که یک سیاستمدار بزرگ و یک وزنه جهانى بود، با همان لباس هندى در همه جا حرکت مى کرد، بلندى و کوتاهى لباس و یا سفید و سیاه پوش اهمیت ندارد، اما این که آن دانشمند عمامه خودش را سرش مى گذارد و یا نهرو با آن شلوار سفید و گشاد و پالتوى مخصوص همه جا میرود، مى خواهد به همه مردم دنیا بگوید که من هندى هستم و باید هندى باقى بمانم .(7)
سنت عرب در نامگذارى
در زمان جاهلیت رسم بود که اعراب فرزندان خود را به نامهاى درندگان و گزندگان نامگذارى مى کردند و با این کار مى خواستند در دل دشمن رعب و وحشت ایجاد کنند.
((ابن القیم )) در کتاب ((مفتاح دارالسعاده )) مى نویسد:
عرب در انتخاب اسامى به چند جهت و هدف توجه داشت :
1 - تفاءل پیروزى بر دشمن : به همین جهت گروهى نام فرزندان خود را ((غالب : پیروز))، ((غلاب : بسیار پیروز))، ((ظالم : ستمگر))، ((مقاتل : کشتارکننده ))، ((معارک : جنگجو)) مى نهادند.
2 - تفاءل به قدرت و صلابت : گروهى نام فرزندان خود را از نام اشیى سخت و مقاوم انتخاب و اقتباس مى کردند:
مانند: ((حجر))، ((صخر))، ((جندل )) که معناى آنها انواع گوناگون سخت است .
3 - ترساندن دشمن و ارواج موذیه و اجنه : اسامى ((کلب ))، ((ثعلب ))، ((ضب ))، و... که اسامى حیوانات است و به همین جهت مربوط مى باشد.
4 - معتقدات و بت پرستى : چنانچه اسامى ((عبدود))، ((عبدالعزى ))، ((عبدمناف )) و امثال آن ، به پرستش اصنام و ود و عزى و منات مربوط است .(8)
عن احمد بن هیثم عن الرضا (علیه السلام ) قال : قلت له لم یسمى العرب اولادهم بکلب وفهد ونمر و اشباه ذلک ؟
قال : کانت العرب اصحاب حرب وکانت تهول على العدو باسماء اولادهم ... .(9)
((احمد بن هیثم )) از امام رضا (علیه السلام ) سؤ ال کرد: چرا اعراب ، فرزندان خود را به نامهاى سگ ، یوز، پلهنگ و نظایر آن نامگذارى مى کردند؟
حضرت در پاسخ فرمود: عربها مردان جنگ و نبرد بودند، این اسمها را روى فرزندان خود مى گذاردند تا هنگام صدا زدن فرزندانشان ، در دل دشمن ترس و وحشت ایجاد کنند و اینگونه اسمها براى آنان هیبت و شجاعت محسوب شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-نام نیک براساس سه معیار شناخته مى شود: (1) شرع ، (2) عقل سلیم ، (3) عرف صحیح و مطلوب اجتماع . نخستین عطا و بخشش پدر و مادر نسبت نسبت به فرزند، اسم خوب است که براى او انتخاب مى کند. مناسبترین نامها، نامى است که معناى بندگى خدا را داشته باشد و برترین آنها، نام انبیاست ، زیرا آن بزرگواران مجموعه اى از صفات عالى انسانیت و نمونه هاى بارز انسان کامل بوده اند.
2- عقده حقارت ، ص 6.
3- عدة الداعى ، ((ابن فهد))، ص 78.
4-بحارالانوار، جلد 101، ص 131.
5-وسائل الشیعه ، جلد 15. ص 127.
6-صحیفه انقلاب ، ص 15.
7- حماسه حسینى ، جلد 1، ص 168.
8- جاهلیت و اسلام ، چاپ نهم ، ص 627.
9- وسائل الشیعه ، جلد 5، ص 115.