آیین زندگی اسلامی ایرانی
آیین زندگی اسلامی ایرانی

آیین زندگی اسلامی ایرانی

تشویق فرزندان بر اساس لیاقتها و شایستگى هاى خاص خود

برترى دادن بعضى از فرزندان (به حسب لیاقتهایشان ) بر بعضى دیگر، در برخى موارد جایز است ولى هرگاه موحیات و کینه توزى و دشمنى دیگران را فراهم کند، باید ترک شود. 

در روایتى مى خوانیم : 

على بن ابیطالب (علیه السلام ) مى فرماید: روزى پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) در منزل ما استراحت کرده بود، امام حسن آب طلبید، رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) برخاسته قدرى شیر دوشید و در ظرفى کرده به دست امام حسن (علیه السلام ) داد. حسین از جاى خویش بلند شده ، خواست کاسه شیر را از دست حسن بگیرد، اما پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) جلوى حسین را گرفت و او را از این کار باز داشت . 

حضرت زهرا که این منظره را تماشا مى کرد، عرضه داشت : یا رسول الله ! گویا حسن را بیشتر دوست دارى ؟ پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) پاسخ داد: چنین نیست ، بلکه دفاع و پشتیبانى من از حسن (علیه السلام )، این است که او حق تقدم دارد و زودتر از حسن (علیه السلام ) تقاضاى آب کرد. پس باید رعایت نوبت را نمود. (1) 

((ابوهریره )) گوید: 

امام حسن و امام حسین (علیهما السلام ) در حضور رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) کشتى مى گرفتند، رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) به امام حسن مى فرمود: آفرین حسن ، آفرین حسن . 

فاطمه از روى تعجب خطاب به پیامبر کرد و عرضه داشت : 

اى رسول خدا! با اینکه حسن بزرگتر از حسین است ، او را بر علیه حسین تشویق مى کنى ؟! پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) پاسخ داد: علتش این است که حسین از تاییدات الهى برخوردار است و جبرئیل او را تشویق مى کند. بدین سبب من او را تشویق مى کنم .(2) 

قائل شدن تساوى در موارد تبعیض مایه تباهى و از هم گسستن نظام زندگى است . فرزندى که موازین علم و ادب و یا مزایاى دیگر اخلاقى را رعایت نمى کند، یکسان نگریستن به چنین فردى علاوه بر اینکه روح فضیلت خواهى را در دیگران مى کشد، خود ستمى است بر این فرد که به طور خودرو، رشد کند و بالا رود. عدم رعایت یکسونگرى به فرزندان در مواردى به حسب حال ایشان ، مهرى است که از جانب مربى باید اعمال شود، گرچه ظاهر کار تبعیض است ولى در باطن مهر است و محبت . عن سعدبن سعدالاشعرى : قال ساءلت اباالحسن الرضا (علیه السلام ) عن الرجل یکون بعض ولده احب الیه من بعض ویقدم بعض ولده على بعض ؟ فقال : نعم قد فعل ذلک ابو عبدالله (علیه السلام ) نحل محمدا وفعل ذلک ابوالحسن (علیه السلام ) نحل احمد شیئا، فقمت انابه حتى حزته له ، فقلت : جعلت فداک ! الرجل یکون بناته احب من بنیه ؟ فقال : البنات والبنون فى ذلک سواء، انما هو بقدر ما ینزلهم الله عزوجل منه .(3) 

((راوى )) گوید: 

از امام رضا (علیه السلام ) پرسیدم مردى برخى از فرزندانش را بر برخى دیگر ترجیح مى دهد و یا یکى را بیشتر از دیگرى دوست دارد. (این چه حکمى دارد)؟ حضرت فرمود: آرى امام صادق (علیه السلام ) نیز اینطور رفتار مى کرد.(4) به ((محمد)) علاقه بیشترى نشان مى داد و حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام ) نیز به ((احمد)) علاقه داشت و او را بر دیگر فرزندش برترى مى داد. هنگامى که از جاى خود برخاستم ، عرض کردم ، فدایتان شوم . مردى که دختر خود را از پسرش بیشتر دوست دارد، همان حکم را دارد، حضرت فرمود: 

پسر و دختر در این حکم باهم مساویند. 

از این احادیث ، نکته بسیار مهمى به دست مى آید و آن ، این که دوران کودکى آنقدر که مورد توجه روان شناسان است . حائز اهمیت نیست ، یعنى اینطور نیست که پرورش کودک در این مرحله ، تنها عامل تعیین کننده رفتار آینده فرد باشد، بلکه دوران کودکى مخصوصا مرحله اول آن ، آثار و عوارضى به همراه دارد که بر شخصیت منعکس مى شود ولى در یک حوزه محدود، نه به آن صورت مبالغه آمیز که در دوران شناسى مادى بیان شده و تعیین کننده نهایى رفتار شخص باشد. آگاهى و شناخت نسبت به این حقایق ، بدون شک بسیارى از دیدگاههاى تربیتى و روان شناسى را که در اذهان راه یافته و نیز به صورت حقایق غیرقابل انکار جلوه مى کنند، تغییر خواهد داد. با توجه به قضیه بردران یوسف که از پدرشان خواستند یکى را بر دیگرى ترجیح ندهد تا مبادا تمایلات خصمانه وادارشان سازد که با برادرشان بد رفتار کنند و همچنین موضوع برترى دادن فرزندى بر دیگر فرزندان توسط امامان (علیهما السلام ) مى توانیم مشکل را اینگونه حل کنیم که برادران یوسف در نهایت امر، بعد از آگاهى از ماهیت عداوتشان قادر به تعدیل رفتار خود گشتند، به طورى که برادرشان را با فریاد خطاب کردند: تا تا الله اثرک الله علینا، ((به خدا قسم خداوند تو را بر ما برگزید و برترى بخشید)). اما این عداوت درونى هنگامى تعدیل شد که از یک طرف به جایگاه یوسف و رابطه انسانى اش پى بردند و از طرف دیگر تمام نقشه ها و طرحهاى ایشان با شکست روبرو گشت ، و به این ترتیب ، در داستان برادران یوسف مى بینیم که تعدیل رفتار امرى ممکن و کاملا محتمل است و همچنین امامان (علیهما السلام ) که بعضى از فرزندانشان را بر بعضى دیگر برترى مى دادند، آثار و عوارضى که منجربه مشکل تعدیل شود، به همراه نداشته است .(5) 

از امام رضا (علیه السلام ) روایت شده است : 

روزى حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام ) در محضر پدرش امام صادق (علیه السلام ) سخنى گفت که باعث شگفتى و سرور شادى پدر شد. 

حضرت در مقام تشویق از فرزند خود، او را مورد خطاب قرار داد و فرمود: 

یا بنى ! الحمدالله الذى جعلک خلفا من الاباء، وسرورا من الابناء، وعوضا عن الاصدقاء.(6) 

((اى فرزندم ! سپاس خداى را که تو را جانشین و خلف پدران و مایه سرور و بهجت فرزندان و جانشین دوستان قرار داد. (یعنى فرزندم ، تو با این شایستگى و لیاقتى که از خود نشان مى دهى ، هم بهترین خلف و جانشین پدر هستى و هم بهترین فرزند و مایه روشنى چشم پدر و هم بهترین یار و مونس پدر به جاى دوستان او مى باشى ). 

هشدار مهم تربیتى یا زنگ خطر!

امام باقر (علیه السلام ) فرموده است : 

قال والدى (علیه السلام ) والله انى لا صانع بعض ولدى واجلسه على فخذى وافکرله فى الملح ، واکثر له الشکر، وان الحق لغیره من ولدى ولکن مخافة علیه منه ومن غیره ، لئلا یصنعوا به ما فعلوا بیوسف اخوته ، وما انزل الله سورة یوسف الا امثالا لکیلا یحسد بعضنا بعضا کما حسد یوسف اخوته وبغوا علیه فجعلها حجة ورحمة على من تولانا ودان بحبنا وحجة على اعدائنا ومن نصب لنا الحرب .(7) 

به خدا سوگند براى حفظ ظاهر، گاه یکى از فرزندانم را بیشتر نوارش ‍ مى کنم ، او را روى زانو مى نشانم ، مهر و محبت بیشترى نثارش مى کنم ، با اینکه آن فرزند دیگرم شایسته این همه عنایت و تکریم است و نه این . ولى بر آنان مى ترسم که از ناحیه فرزندان و یا دیگران آسیبى برسد. 

همانطور که برادران یوسف به یوسف ستم نمودند. خداوند سوره یوسف را بعنوان نمونه هایى از سرانجام حسد بیان فرمود تا ما نسبت به یکدیگر حسد نورزیم آنچنان که برادران یوسف بر او حسد بردند و بر او ظلم کردند، خداوند آن داستان را حجت و رحمت قرار داد، نسبت به کسانى که با ما دوستى بورزند و به محبت ما نزدیک شوند و بر دشمنان ما و کسانى که با ما جنگ و ستیز دارند، حجت گردید. 

در این روایت به ماجراى حضرت یوسف و برادران او استدلال شده که اگر برادران یوسف توجه خاص پدر را نسبت به یوسف احساس نمى کردند، درباره او حسد نمى بردند. پس در موارد احساس خطر لازم است صاحبان حق را در انظار دیگران برترى نداد، مبادا مورد حسد و ظلم و ستم دیگران واقع شوند و عواقب وخیم آنها را تهدید کند.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- بحارالانوار، جلد43، ص 283. 

2- بحارالانوار، جلد 43، ص 265. 

3- مسندالامام الرضا (علیه السلام )، جلد 2، ص 277 - کافى ، جلد 6، ص 51. 

4- امام صادق (علیه السلام ) فرموده است : صنع ذلک على (علیه السلام ) بابنه الحسن وفعل ذلک الحسن بابنه على وفعل ابى ، بى وفعلته انا. (وسائل الشیعه ، جلد 13، ص 344) 

5- اسلام و روان شناسى ، ((دکتر بستانى ))، ص 89. 

6-عیون اخبارالرضا، جلد 2، ص 127 - بحارالانوار، جلد 48، ص 24 

7- وسائل الشیعه ، جلد 13، ص 345 - 344.

توجه به تفاوتهاى فردى فرزندان

از آنجا که زندگى بشر یک زندگى دسته جمعى است و اداره آن جز از طریق تعاون و خدمت متقامل امکان پذیر نیست ، دستگاه آفرینش همه انسانها را یکنواخت نیافریده و استعداد هرگونه کارى در آنها به ودیعه ننهاده است ، بلکه براى هر یک از افراد، استعداد مخصوصى آفریده و زندگى ویژه اى تعیین نموده است که در طى آن هر فردى با استعدادهاى مخصوصى که دارد، نواقص وجودى خود را رفع نموده و به سعادت و کمال لایق خود برسد و البته روشن است که اختلاف افراد انسانى در جهات مختلف ، رمز بقا و دوام زندگى اجتماعى و گردش چرخهاى آن است ، زیرا همین اختلاف در کیفیت توانایى رشد فکرى و ذوق افراد در نقشهاى مختلف ، چرخ عظیم اجتماع را به گردش در مى آورد.
((اگر ذوق واستعداد همه مردم در عرض هم و براى یک مطلوب و یا مطلوبهاى انگشت شمار پرورش مى یافت و میزان استقامت روحى و جسمى همگان یکسان بود، بدون تردید برنامه اجتماعى و در نتیجه زندگى انسان مختل مى گردید و به قول ((ابو على سینا)) اگر همه مردم از زمره ملوک و فرمانروایان و جملگى از اهل کسب و حرفه بودند، جامعه قوام نمى یافت و نظام آن مى گسیخت . اگر همه غنى بودند، هیچکس به دیگرى در امور اجتماعى معاونت و براى او کار نمى کرد و اگر همه تهیدست بودند، از زیان و نومیدى هلاک مى شدند)).(1) 
یکى از نشانه هاى قدرت پرودرگار این است که همانگونه که افراد آدمى را از نظر قیافه و ساختمان ظاهرى ((رنگ ، چهره ، صورت ، ساختمان چشم و مو، آهنگ صوت و حتى خطوط زیر سرانگشتان )) با یکدیگر متفاوت آفریده ، از نظر خصوصیات اخلاقى و روانى ((قوه عقل ، هوش ، درک ، استعداد روحى و...)) نیز ویژگى هاى گوناگون و تفاوتهاى بسیارى در آنها قرار داده است .
قرآن مى فرماید:
((چرا در برابر مقام شامخ خداوند توانایى که شما را با ممیزات مختلف و اندازه گیرى گوناگون آفریده است ، تعظیم نمى کنید)).(2) 
((چرا در برابر مقام قضاى الهى گذشته و در جهان خلقت به وجود آمده است ، در نزد خدا اندازه و میزان ثابت و معینى دارد)).(3) 
((ما معیشت آنها را در حیات دنیا در بین آنها تقسیم کردیم و بعضى را بر بعضى دیگر برترى دادیم تا یکدیگر را تسخیر کنند و به هم خدمت نمایند)).(4)
((مفهوم آیه مذکور این است که تفاوت درجات مردم سبب مى شود که بعضى مسخر دیگر مى باشند و یا به تعبیر دیگر با هم تعاون متقابل کنند، بیمار مسخر طبیب است و طبیب در نیازهاى خود مسخر معمار و یا کشاورز و تاجر است ، چرا که هر کدام بر دیگرى از جهتى برترى دارند و همینها سبب ((خدمات متقابل )) یا به تعبیر قرآنى ((تسخیر)) مى شود)).(5) 
((ابن خلدون )) دانشمند مشهر قرن هشتم هجرى ، در یکى از سخنانش ‍ درباره لزوم اختلاف گروههاى انسانى مى نویسد:
((این حکمت خداست در میان آفریدگانش که به وسیله آن معاش آنها منظم و مصالح زندگى آنان آماده مى شود و بقاى نوعشان کمال مى پذیرد، زیرا وجود انسان جز در پرتو تعاون افراد به یکدیگر، کمال نمى پذیرد تا از این راه مصالح زندگى خویش را تامین کند زیرا روشن است که یک فرد به تنهایى نمى تواند از عهده نیازمندیهاى خود برآید و اگر ندرتا به طریق فرضى چنین فردى دیده شود، بقاى او به صحت نخواهد پیوست . بعد براى تایید نظریه خود به آیه 31 از سوره مبارکه زخرف اشاره مى کند)). (6) 
یکى از ارکان موفقیت و نیکبختى براى انسان ، آن است که از قوانین متقن خلقت پیروى کند و تمایلات جسمى و روانى خود را با اندازه گیرى صحیح ارضا نماید. این امر مستلزم آن است که هر فردى از استعداد درونى و ساختمان طبیعى اش به خوبى آگاه باشد تا بتواند نیروهاى خلاق خود را به کار گیرد و نبوغ خود را شکوفا سازد، زیرا در هر سرى شورى است . خوشبخت کسى است که ذوقش را دریابد، انحراف از این اصل مسلم ، سبب مى شود که بشر از کمال لایق خود محروم بماند به طورى که عکس العمل آن تا پایان عمر، در تمام جوانب زندگى او مشهود گردد و منشا ناکامى ها و شکستهاى گوناگون شود.(7) ((ژان ژاک روسو)) معتقد بود که هر چیز که از دست خداوند و یا خالق طبیعت بیرون مى آید، خوب است ، فقط دستهاى بشر آن را خراب و فاسد مى سازد.(8) 
((دکتر الکسیس کارل )) فرانسوى مى گوید: ((افراد انسانى را نمى توان چون ماشینهاى یک کارخانه یکسان و یک شکل ساخت . از آنجا که افراد آدمى متفاوتند، تربیت دسته جمعى آنان به خوبى ممکن نیست و مدرسه نمى تواند جاى تربیت فردى پدر و مادر را بگیرد. آموزگاران همیشه از عهده پرورش فکرى کودکان خوب بر نمى آیند. تربیت خصایص اخلاقى و هنرى و مذهبى کودک نیز ضرورى است . نقش پدر و مادر در این امر آنقدر بزرگ است که نمى توان از آن چشم پوشید.
اگر اجتماع به شخصیت افراد توجه کند، ناگزیر به عدم تساوى آنان اعتراف مى نماید. هر کس باید بر حسب خصایص فردى خود مورد استفاده قرار گیرد زیرا خوشبختى وى با توافق صحیح با نوع کارش بستگى دارد. ما با تلاش در یکنواخت کردن و یکسان کردن افراد، این اختصاصات را که بسیار مفید بوده اند، پایمال کرده ایم . بایستى افراد انسانى را به جاى یکنواخت کردن ، متفاوت دانست و این اختلاف را با تعلیم و تربیت و عادات زندگى آنان محسوستر ساخت )).(9) 
خداوند متعال با آنکه انسان را با تفاوت استعدادها و شایستگى ها آفریده است ، با این وصف هم به او آزادى اراده داده و هم مسئولیت و وظیفه ، ولى در عین حال یکى از عوامل بنیادى را نیز تلاش و کوشش او قرار داده است و هر کسى را مسئول اعمال خویش دانسته و این حقیقت را روشن ساخته است که کامیابى و یا شکست انسان در زندگى ارتباط نزدیکى با سعى و تلاش او دارد.(10) 
قال على بن موسى الرضا (علیه السلام ): حدثنى ابى عن جدى ، عن ابائه (علیهم السلام ) قال : قال امیرالمؤ منین : ((لا یزال الناس بخیر ما تفاوتوا، فاذا استووا، هلکوا)).(11) 
امام رضا (علیه السلام ) فرمود: حضرت على (علیه السلام ) فرموده است : ((مردم همواره در خیر و سعادت هستند تا وقتى که از نظر ساختمان فطرى و استعداد درونى با یکدیگر تفاوت داشته باشند پس هرگاه با هم مساوى شدند (و هر کدام هماهنگ با سرشت و استعداد درونى پرورش نیافتند) دچار سقوط و هلاکت مى شوند و از کمال لایق خود محروم خواهند ماند)).
بر اولیا و مربیان لازم است کودک را براساس نیازمندیها، فعالیتها و گرایشهاى ویژه اى که دارد، پرورش دهند، بر اساس اختلاف استعدادهایش ، تفاوتهایى از نظر قانون و ارزش کار براى فرزندان خویش ‍ تعیین مى کنند، این روش تربیت نارسا به نظر میرسد زیرا از پرورش تمام جنبه هاى کودک عاجز و ناتوان است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- تاریخ علوم عقلى ، ((دکتر ذبیح الله صفا))، ص 260. 
2- سوره نوح / آیه 13 و 14. 
3- سوره رعد / آیه 8. 
4-سوره زخرف / آیه 31. 
5-سوره زخرف / آیه 31. 
6-سوره زخرف / آیه 31. 
7- رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرموده است : الناس معادن کمعادن الذهب والفضة . (سفینة البحار ((عدن )))
مردم معدنهایى هستند همچون معاددن طلا و نقره . خانواده و موسسات تربیتى از دیدگاه اسلام در حکم معدن شناسان هستند که باید کاشف و به ثمررساننده استعدادها باشند. 
8- فلسفه آموزش و پرورش ((دکتر فتح اله امیرهوشمند)). 
9- انسان ، موجود ناشناخته ، ص 304 و 305. 
10- لیس للانسان الا ما سعى . (سوره نجم / آیه 40)
در این آیه به نظر مى رسد که قرآن نمى خواهد آنچه را به انسان مى رسد، در انحصار سعى قرار دهد بلکه این حقیقت را یادآور مى شود که آنچه در اختیار انسان قرار مى گیرد و از انسان گرفته نخواهد شد. چیزهایى است که با سعى و کوشش انسان به دست مى آید و به عبارت دیگر آنچه ملک انسان است ، فرآورده هاى اعمال و سعى و کوشش اوست و اگر نتایج خوبى کسب کند، براى او و در اختیار اوست ، برخلاف نعمتهایى که پروردگار به عنوان تفضل و رحمت به انسان مى دهد که آنها منوط به خواست خداست و شخصى نمى تواند صددرصد اینگونه نعمتهاى را براى خود تضمین کند و به آنها متکى باشد. 
11-مسندالامام الرضا، جلد 1، ص 293 - امالى ((صدوق ))، ص 267.

اجراى امنیت و عدالت در محیط خانواده

از شرایط لازم براى ایجاد نظم و انضباط و جلوگیرى از هرج و مرج در محیط کوچک خانواده ، حسن مدیریت پدر است . 

پدرانى که به علت فرمانروایى مطلق ، با توسل به زور و خشونت و ستمگرى اعضاى خانواده را به وحشت مى اندازند و آنان را به اطاعت کورکورانه خویش وامیدارند، ظلمى بسیار بزرگ مرتکب شده ، علاوه بر اینکه افراد خانواده را از رشد طبیعى خود باز مى دارند، مانع رشد معنوى و کمالات لایق فرزندانشان نیز خواهند شد. 

گاه نیز مادران نادان که کودکان خود را درک نمى کنند و به شخصیت آنها توجهى ندارند، براى آرام ساختن آنان ، از نیروى تخیلشان سوء استفاده کرده آنها را از موجودات موهوم و افسانه هاى چون ((لولو)) و ((غول )) و یا موجودات واقعى مانند ((سگ )) و ((گربه )) و ((گرگ )) مى ترسانند و سعى مى کنند از راه وحشت و ترس آنها را ساکت و خاموش کنند و به اطاعت خود مجبور سازند. این روش تربیتى نادرست نیز برخلاف موازین شرع و عقل است و ناکامیهاى غیر قابل جبرانى را براى فرزندان به بار مى آورد، بطورى که عکس العمل آن تا پایان عمر در تمام زندگى آنها مشهود است . 

لا یحل لمسلم ان یروع مسلما.(1) 

براى هیچ مسلمانى شایسته نیست که مسلمانى را به وحشت اندازد. 

((مسو)) حکیم ایتالیایى مى گوید: 

((آینده و عظمت هر ملتى تنها بسته به تجارت و صنعت و دارایى و رزمجویى افراد آن ملت نیست ، بلکه منوط به استعداد کودکان آن ملت و به درجه بى باکى و ترسناکى آنهاست ، باید به خاطر داشت که ترس مرضى است مثل سایر امراض و اقدام در معالجه آن ضرور مى باشد. اگر آدم بى باک گاهى اشتباه مى کند، آدم ترسو همیشه خطاکار است )).(2) 

راههاى امنیت روانى (یا مبارزه با ترس ) براى فرزندان 

1 - خوددارى از ترساندن اعضاى خانواده به هر شکل . 

2 - نیرومند کردن جسم و روح فرزندان به جهت مقاومت آنها در برابر مخاطرات ترس . 

3 - پاسخگویى مستدل و منطقى به مشکلات روانى فرزندان . 

4 - ارائه الگوى بى باکى به فرزندان . هرگاه پدر یا مادر ترسو باشند. نمى توانند براى فرزندان خود سرمشق بى باکى باشند. 5 - تلقین بى باکى به آنها. 

6 - پرهیز از جروبحثها و طرح مشاجرات خانوادگى در حضور فرزندان . 

امام رضا (علیه السلام ) فرموده است : 

ان الله تعالى یبغص القیل والقال ... .(3) 

((همانا خداوند جدال بى مورد را بسیار ناخوش دارد)).


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1-وسائل الشیعه ، (کتاب العشرة )، عیون اخبار الرضا، ص 228. 

2- روان شناسى پرورشى ، دکتر على اکبر سیاسى ، ص 210. 

3- تحف العقول ، ص 443 - بحارالانوار، جلد 78، ص 335.

اجتناب از آموزشهاى تحمیلى

گاه در برخى خانواده ها به مواردى بر مى خوریم که بعضى از پدران و مادران نادان به امید داشتن فرزندانى متدین ، بدون اینکه ظرفیت روحى و توانایى فرزندشان را در نظر گیرند، اعمال مستحبى را بر آنان تحمیل مى نمایند و با این روش نامطلوب ، حالت دلسردى و بدبینى نسبت به مسائل معنوى در فرزندان خود ایجاد مى کنند و اشکالات گوناگون تربیتى به بار خواهند آورد.
پدر و مادر عاقل و فهمیده ، مى دانند که شالوده دین اسلام متین و متقن است و باید با رفق و مدارا در آن قدم برداشت تا دل پیوسته به عبادت خداوند شایق و راغب شود، لذا در تمام امور نیروى عادى فرزندان را در نظر مى گیرند و کارى که فوق طاقت آنهاست ، بر آنان تحمیل نمى نمایند.
((هنگامى که فشار کار و قبول مسئولیت بیش از ظرفیت و قدرت کسى باشد، وى غالبا ممکن است قربانى احساس جانکاه نگرانى و اضطرابى دائم و مزمن و در نتیجه دستخوش بیماریهاى خیالى گردد)).(1) 
قال على بن موسى الرضا (علیه السلام ): ((ان للقلوب اقبالا وادبارا ونشاطا وفتورا، فاذا اقبلت بصرت و فهمت ، واذا ادبرت کلت وملت ، فخذوها عند اقبالها ونشاطها، واترکوها عند ادبارها وفتورها)).(2) 
((همانا دلها در حالت روى آوردن و گاه در حال پشت کردن و هنگامى بانشاط و زمانى در حال سستى و فتورند. پس هرگاه که روى مى آورند، مى یابى و درک مى کنى و هنگامى که روى مى گردانند، سست و ملول شده و از فهم باز داشته مى شوند، پس در وقت نشاط و روى آوردن از آنها بهره برید و در زمان سستى و روى گرداندن آنها را رها سازید)).
((همیشه جهت کار را حفظ کنید و مخصوصا به خاطر داشته باشید که باید با نظم و آرامش کاملى کار کنید، از آن چابک سوارى که پیش از مسابقه به اسبش دواى محرکى براى زیاد کردن نیرویش مى دهد، تقلید نکنید، تحریک کم دوام تولید ضعف مفرطى خواهد کرد و اگر این وضع تکرار شود، به زودى منجربه کوفتگى جسم و مصرف نابهنگام نیرو میشود)).(3) 
((فشار و سلطه خارج از اندازه اجازه نمى دهد در محیطى عارى از نگرانى و اضطراب که لازمه تجلى سالم شخصیت انسانى است ، عواطف کودکان رشد و نما یابد و در نتیجه گروهى را ((عاصى )) و اکثریت را نادانسته و ناآگاه تابع ((اصل جریزه )) و زور مى سازد، و طلسمى شیطانى و معمایى اهرمنى به وجود مى آورد زیرا کسانى را که تحت فشار زیاد نگاه بداریم ، عموما تابع زور مى سازیم و براى نگاهدارى موجودات تابع زور نیز به ناچار اعمال قدرت و زور لازم است )).(4) 
پزشکى بود که به مقدسات اسلام توهین مى کرد و برخوردهاى زننده داشت ، با اینکه در محیط اسلامى بزرگ و تربیت شده بود. پس از تحقیق معلوم شد که بیمارى این پزشک از سختگیریهاى پدرش ناشى شده است . مى گفت : پدرم هر صبح با چوب ، بالاى سر من مى آمد و مرا براى خواند نماز صبح بیدار مى کرد، اگر لحظه اى دیر بلند مى شدم ، چوب را به گرده ام مى کشید و بر سر و صورت و بدنم مى نواخت ! به این ترتیب ، وى از اوان کودکى بر اثر برخورد ناصحیح و غیر اسلامى پدر، دچار عقده و بیمارى روانى شده و در سنین بالا باعث آن شده است که وى نسبت به اسلام و مقدسات دین بدبین شود و به آنها جسارت کند.(5)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-راز کرشمه ها، 220 - 219. 
2- بحارالانوار، جلد 78، ص 353 و 357 - اعلام الدین ، ص 307 
3- خزان زندگى ، ص 154 - 153. 
4- خانواده در اسلام ، ص 177. 
5- غذایى براى روح ، ص 157.

دقت در امر تغذیه براى زنان باردار

اطعموا حبالاکم اللبان فان یکن فى بطشها علام خرج زکى القلب عالما شجاعا وان یکن جاریة حسن خلقها وخلقتها.(1) 

به زنان باردار ((کندر)) بدهید که اگر آنچه در رحم دارند، پسر باشد تیزهوش و دانشمند و دلیر خواهد بود و اگر دختر باشد. اخلاق و اندامش ‍ زیبا گردد.

اطعموا حبالاکم اللبان ، فان یکن فى بطنهن غلام خرج ذکى القلب ، عالما، شجاعا، و ان یکن جاریة حسن خلقها وخلقها وعظمت عجیزتها وحظیت عند زوجها.(2) 

به زنان باردار ((کندر)) بدهید که اگر جنین پسر باشد، پاکدل و دلیر گردد و اگر دختر باشد، ساختمان جسمى و روحى او نیکو گردد و کپلهاى او بزرگ شود و در نزد شوهر ارجمند باشد.

عن ابى الحسن الرضا (علیه السلام ) اکل الرمان الحلو یزید فى ماء الرجل ویحسن الولد.(3)

امام رضا (علیه السلام ) فرمود: خوردن انار شیرین ، آدمى را در امور جنسى نیرومند نموده و در زیبایى فرزند تاثیر فراوانى دارد. عن الرضا (علیه السلام ): علیکم باکل بقلة الهندباء، فانها تزید فى المال والولد، ومن احب ان یکثر ماله وولده فلیدمن اکل الهندباء.(4)

امام رضا (علیه السلام ) فرمود: بر شما باد به خوردن دانه هاى ((کاسنى )) زیرا خوردن آن ، در ((تکثیر مال )) و ((تکثیر اولاد)) موثر است و هر کس ‍ خواهان ازدیاد مال و اولاد باشد. پیوسته از ((کاسنى )) استفاده کند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- سفینة البحار، جلد 2، ص 341. 

2- مکارم الاخلاق ، باب 9، فصل 13. 

3- فروع کافى ، جلد 6، ص 355، حدیث 17 

4- بحارالانوار، جلد 104، ص 81، حدیث 21.