آیین زندگی اسلامی ایرانی
آیین زندگی اسلامی ایرانی

آیین زندگی اسلامی ایرانی

کفویت ((تناسب فکرى و روحى )) زن و مرد

در آیین اسلام هر مرد مسلمانى کفو و همشاءن مسلمان دیگرى است و هر زن مسلمان که در عقد مرد مسلمانى درآید، با همشاءن خود پیمان زناشویى بسته است .

در فقه شیعى ، اختلاف و عدم هماهنگى و تناسب در حسب و نسب و شهرت و مزایا و موقعیتهاى اجتماعى مانع پیوند سعادتمندانه نیست . چنان که از امام صادق (علیه السلام ) منقول است که امام زین العابدین (علیه السلام ) با کنیز امام مجتبى (علیه السلام ) ازدواج کرد. این خبر به گوش ‍ ((عبدالملک مروان )) رسید، بلافاصله نامه اعتراض آمیزى به آن حضرت نوشت که شنیدم شما با کنیزى ازدواج کردید، آن حضرت در پاسخ وى نوشت : خداوند با قبول اسلام تمام پستى هاى آنان را زایل نموده و به آنان کرامت بخشید. دیگر ملامت و سرزنش ناشى از پستى زمان جاهلیت را ندارد چنان که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) نیز وسیله ازدواج غلامان مسلمان را فراهم آورد و کنیزان را به همسرى خود انتخاب مى نمود.(1) 

عن ابى جوید مولى الرضا (علیه السلام ): قال صعد رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) المنبر، فخطب الناس ثم اعلمهم ما امرهم الله عزوجل به فقالوا: ممن یار رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ):

فقال : من الاکفاء فقالوا: و من الاکفاء؟ فقال : المومنون بعضهم اکفاء بعض ، ثم لم ینزل حتى زوج ضباعة بنت زبیربن عبدالمطلب المقدادبن الاسود ثم قال : ایها الناس انى زوجت ابنة عمى المقداد لیتضع النکاح .(2)

((ابو جوید)) غلام حضرت رضا (علیه السلام ) گوید:

رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) بر فراز منبر رفتند و براى مردم خطبه خواندند و اوامر خداوند را به آنان رسانیدند. مردم از پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) پرسیدند: دختران خود را به چه افرادى تزویج کنیم ؟

فرمود: به کسانى که با آنها ((کفو)) هستند و سپس فرمود: مومنان با یکدیگر کفو هستند. سپس در حالى که بالاى منبر بود، ((ضباغة )) دختر عموى خود را به ((مقداد)) تزویج فرمود.

انواع کفویت :

1 - کفو شرعى : (ایمان ، پاکدامنى ، امکانات اقتصادى )(3) 

2 - کفو عرفى : (اخلاق ، فکر، سن ، موقعیت خانوادگى ، اجتماعى ، شغلى ، لهجه ...)

اگر در هنگام ازدواج علاوه بر کفو شرعى ، کفو عرفى نیز در نظر گرفته شود، هدف از ازدواج که همان سکونت و آرامش خاطر در طول زندگى است ، سریعتر تامین خواهد شد، زیرا تا یک نوع مشابهت اخلاقى و محاکات روحى و کشش و جذبه روانى بر محیط زناشویى سایه نیفکند، غالبا پیوند زندگى چندان با صفا نخواهد بود. پس چه بهتر که مردان مسلمان شریف و اصیل که داراى ملکات عالى انسانى و سجایاى اخلاقى و دانش و بینش ‍ وسیع و گسترده هستند، با زنانى پیمان زناشویى ببندند که از نظر روحیات و ارزشهاى اخلاقى بسان یا مشابه آنان باشند، عین این مطلب درباره زنان پاکدامن و پرهیزکار که از فضایل اخلاقى و روحیات پاک و اندیشه و بینش ‍ بلند برخوردار نیز صادق است .

روى این بیان حقیقت خطاب الهى به پیامبر گرامى براى ما روشن مى گردد:

لو لم اخلق علیا، لما کان لفاطمة ابنتک کفو على وجه الارض .(4)

اگر حضرت على (علیه السلام ) را نمى آفریدم ، هرگز براى دختر تو فاطمه در روى زمین همشاءنى نبود.

بطور مسلم مقصود از این ((کفو)) همشاءن مقامى و روحى است . اگر حضرت على (علیه السلام ) از ایمان استوار و تقوا و پرهیزکارى و عصمت و امامت برخوردار بود، فاطمه نیز بسان او پارسا و پرهیزکار و معصوم و هم مقام او بود.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- وسائل الشیعه ، باب 77. 

2- مسندالامام الرضا (علیه السلام )، جلد 2، ص 265، عیون الاخبار الرضا، جلد 1، ص 289 

3- امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید: الکفوان یکون عفیفا و عنده یسار. (وسائل الشیعه ، جلد 14. ص 51) کفو در این است که (همسرت ) عفیف و پاکدامن باشد و از امکانات اقتصادى نیز برخوردار باشد. 

4-بحارالانوار، جلد 43، ص 92.

آگاهى و آزادى در انتخاب همسر (بلوغ روانى )

از دیدگاه امام هشتم (علیه السلام ) مبناى ازدواج موفق ، باید براساس ‍ رضایت و تمایل دختر و پسر استوار باشد تا زندگى مشترک دوام یابد. همچنین آن حضرت ، اعمال تام پدر در امر ازدواج دختر و یا هرگونه باج ستانى در این زمینه را غیر مشروع و ناروا معرفى فرموده است .

قال عن الوشاء عن الرضا (علیه السلام ): سمعته یقول : لو ان رجلا تزوج امراءة وجعل مهرها عشرین الفا وجعل لابیها عشرة الاف کان المهر جائزا والذى جعل لابیها فاسدا.(1) 

((وشاء)) مى گوید: از حضرت رضا (علیه السلام ) شنیدم که فرمود: اگر مردى با زنى ازدواج کند. بیست هزار براى مهر زن و ده هزار براى پدرزن قرار دهد، مهریه صحیح و جایز است ولى آنرا که براى پدرزن قرار داده ، فاسد و غیرقانونى است .

لازم به توضیح است که توجه به اینکه دختران زودتر از پسران به سن بلوغ مى رسند و از نظر عاطفى نیرومندتر از پسران هستند، آیین مقدس اسلام ، اجازه پدر یا جد پدرى را در امر ازدواج دختران بکر، لازم و ضرورى مى داند، ولى این حق براى پدر تا زمانى محفوظ است که به مصلحت دختر عمل کند و زیانى به او نرساند، لذا هرگاه پدر غایب باشد، یا بخواهد اعمال حاکمیت بیجا نماید و مصلحت دختر خود را در نظر نگیرد، در این صورت حق اجازه از وى سلب مى شود و دختر مى تواند آزادانه و آگاهانه به ازدواج مورد دلخواه خویش اقدام نماید.

دخترى که به حد بلوغ رسیده و رشیده است یعنى مصلحت خود را تشخیص مى دهد، اگر بخواهد شوهر کند، باکره باشد، باید از پدر یا جد پدرى خود اجازه بگیرد و اجازه مادر و برادر لازم نیست .(2) 

اگر پدر و جد پدرى غایب باشد، به طورى که نشود از آنان اذن گرفت و دختر هم احتیاج به شوهر کردن داشته باشد یا دختر باکره نباشد، اجازه پدر و جد لازم نیست .(3) 

ویشترط فى تزویج البکر اذن الولى وهو الاب والجد الاب على الاحوط وجوبا الا اذا منعها الولى عن التزویج بالکف ء شرعا وعرفا فانه تسقط ولایته حینئذ.(4) 

در ازدواج بکر، بنا به احتیاط واجب اجازه پدر و جد پدرى لازم است مگر آنکه بخواهند دختر را از ازدواج با مردى که واجد شرایط همسرى شرعى و عرفى او است ، باز دارند در این صورت حق اجازه آنها ساقط مى شود.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- کافى ، جلد 5، ص 384. 

2- توضیح المسائل (مرحوم امام خمینى رحمه الله علیه )، مساءله 2376. 

3- توضیح المسائل ، (مرحوم امام خمینى رحمه الله علیه )، مساءله 2377. 

4-منهاج الصالحین ، جلد 2، ص 266.

آشنایى کافى به فلسفه و هدف ازدواج

هدف تشکیل خانواده ، صرفا بقاى نسل نیست ، بکله به دست آوردن آرامش و آسایش واقعى است و آدمى بدون ازدواج ، به چنین امرى دست نخواهد یافت ، زیرا زن و مرد مکمل یکدیگر و سبب شکوفایى استعدادهاى خفته خود هستند. هر که به این سنت الهى پشت پا زند، وجودى خام و ناقص دارد. کمبودها و نواقصى که به خاطر ترک ازدواج براى آدمى پیش مى آید، قابل انکار نیست .

زن و مردى که با هم ازدواج مى کنند، باید قصدشان از ازدواج انجام سنت الهى و پاسخ دادن صحیح به خواسته هاى مشروع طبیعى خود باشد، نه معامله و پاره اى اغراض دیگر، این کارى است که در عین حظ نفسانى ، انجام سنت الهى است و عبادت شمرده مى شود. هر نوع فکر و خیال که در دماغ طرفین باشد، در تکوین شخصیت و روحیه آنها مؤ ثر و بالنتیجه در خوشبختى یا بدبختى آنها نقش دارد.

قرآن مى فرماید:

ومن ایاته ان خلق لکم انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها، وجعل بینکم مودة ورحمة .(1) 

((از جمله آیات الهى این است که خداوند براى شما از جنس خودتان جفت و همسر آفریده تا به هیجانهاى طبیعى خود تسکین بخشید، به علاوه در نهادتان زمینه دوستى و علاقه را فراهم آورد تا پیوند مشترک شما تواءم با داد و ستد محبت باشد)).

در این آیه ، ازدواج عامل آرامش بخش براى التهابهاى پرشور و هیجانهاى طبیعى و نیز وسیله موثرى براى تلاشها و جنب و جوشهاى سازنده معرفى شده است .

مرحوم ((علامه طباطبایى )) در توضیح جمله ((لتسکنوا الیها))(2) فرموده است :

((هر یک از زن و مرد، به گونه اى داراى دستگاه تناسلى هستند که کار هر کدام با پیوستن به دیگرى ، کامل مى گردد و از آمیزش این دو به هم ، تکثیر نسل و بقاى نوع تحقق مى یابد. از این رو هر یک از زن و مرد، به تنهایى موجود ناقصى هستند که به دیگرى نیاز داشته و از ترکیب هر دو با هم ، وجود کاملى پیدا مى شود که شایستگى زاد و ولد دارد، نیز به خاطر همین کمبود و نیاز است که هر کدام از زن و مرد، با جوش و خروشى خاص ، به تحرک آمده و به جستجوى دیگرى بر مى خیزد تا هنگامى که او را در آغوش ‍ کشد و آرام گیرد، زیرا هر موجود ناقصى ، جویاى کمال و هر نیازمندى در تکاپوى چیزى است که خلاء و کمبودش را پر کند و این است تمایلى جنسى و همسر خواهى که در نهاد همه زنان و مردان ، به ودیعت نهفته شده است )).(3) ((زناشویى در ردیف نظمهایى قرار دارد که آفریدگار جهان اساس آن را بنا نهاده است . هیچ امرى در زندگى نمى تواند به اندازه ازدواج ، بهروزى یا تیره بختى به بار بیاورد و در جهان براى هیچ چیز دیگرى به اندازه ازدواج لازم نیست که انسان روح و قلب خود را آماده سازد)).(4) 

((کسى که امور جنسى را کثیف و آلوده تلقى مى کند، او را نیروى کافى براى فهم ارزش مسائل نیست . ما هنوز بدان مرحله از دانش و علم نرسیده ایم که کمال جنسى خودبخود بتواند، دوش به دوش علم پیشرفت کند، اما دانش ‍ ما بدان پایه رسیده که بگوییم هرکجا ارتباط جنسى کامل نیست ، امکان کمال اخلاقى و کمال صفات انسانى هم موجود نمى باشد)).(5) ((جان ، بى . گایزل )) گوید:

((مرد یا زنى از تشکیل خانواده بگریزد، از گرما و شادیهاى آشیانه محروم و پیوسته با غم تنهایى انیس خواهد بود)).(6) ((تجربه هاى خیلى قطعى نشان داده است که افراد پاک مجرد که براى اینکه بیشتر به اصلاح نفس خودشان برسند، به این عنوان و به این بهانه ازدواج نکرده اند و یک عمر مجاهده نفس کرده اند، اولا اغلبشان در آخر عمر پشیمان شده اند و به دیگران گفته اند ما این کار را کردیم ، شما نکنید، و ثانیا با این که واقعا ((ملا)) بودند، در فقه و اصول مجتهد بودند، حکیم و فیلسوف بودند، عارف بودند، تا آخر عمر و مثلا در هشتاد سالگى باز یک روحیه بچگى و جوانى و یک خامى در اینها وجود داشته است . مثلا یک حالت سبکى خاصى که گاهى یک جوان دارد، مى بینى همان حالت در این آدم هشتاد ساله است ، و این نشان مى دهد یک پختگى هست که این پختگى جز در پرتوى ازدواج و تشکیل خانواده نمى شود، در مدرسه پیدا نمى شود، در جهاد با نفس پیدا نمى شود، با نماز شب پیدا نمى شود، با ارادت به نیکان هم پیدا نمى شود. این را فقط از همین جا باید به دست آورد و لهذا هیچوقت نمى شود که یک کشیش ، یک کاردینال به صورت یک انسان کامل دربیاید، اگر واقعا در کاردینالى خودش صادق باشد)).(7) 

الامام الرضا (علیه السلام ): ان امراءة ساءلت ابا جعفر (علیه السلام ) فقالت : اصلحک الله انى متبتلة فقال لها: وما التبتل عندک ؟ قالت : لا ارید التزویج ابدا قال : ولم ؟ قال : التمس فى ذلک الفضل ، فقال : انصر فى ! فلو کان فى ذلک فضل لکانت فاطمة (علیه السلام ) احق به منک ، انه لیس احد یسبقها الى الفضل .(8) 

حضرت امام رضا (علیه السلام ) فرمود: ((زنى در مقام سؤ ال به امام باقر (علیه السلام ) عرض کرد: من ((متبتله )) (یعنى وارسته و رها شده از کامجویى هاى دنیا مى باشم ) حضرت فرمود: مقصود از ((تبتل )) چیست ؟ پاسخ داد: تصمیم دارم هرگز ازدواج نکنم . امام فرمود: براى چه ؟ گفت : براى رسیدن به مقام عالى فضیلت و کمال . حضرت فرمود: از این تصمیم منصرف شو. اگر ترک ازدواج ، ارزش معنوى در بر مى داشت ، حضرت زهرا (علیها السلام ) به درک این فضیلت از تو شایسته تر بود، چنین نیست که احدى در تحصیل ارزشها معنوى بر وى پیشى بگیرد.

اسلام از نظر ریشه میل ، حق فرد را در احساس شهوات به رسمیت مى شناسد. بنابراین در آغاز کار، به واپس زدن و سرکوبى پناهنده نمى شود، بلکه وسیله اسلام براى محدود کردن انگیزه شهوى ، یک عمل روانى دیگرى است که گاهى در پاره اى از مصادیق ، با عمل واپس زدن مشترک است ولى از نظر واقعیت و روش کار و هدف ، با سرکوبى و واپس زدن فاصله بسیارى دارد. اسلام همیشه از قدرت ((بازدارى )) و ((کنترل )) براى محدود کردن امواج شهوت استفاده مى کند تا آن را در حدى متوقف کند که از ایجاد ضرر براى فرد در زندگى فردى ، در عین حال از تولید زیان در زندگى اجتماعى او جلوگیرى کند.

فرق اساسى و بزرگ ((واپس زدن )) و ((بازدارى و کنترل )) این است که ((واپس زدن )) یک فعالیت ناگاه و مضر و خطرناک است ولى ((بازدارى )) یک عمل آگاهانه است که محل آن ضمیر آشکار آدمى است و یا لااقل همیشه تحت تصرف قدرت ضمیر آشکار است .

((بازدارى )) هرگز متوجه ریشه اصلى میل و شهوت نمى شود و مانند ((واپس زدگى )) آنرا قبل از آنکه وارد ضمیر آشکار شود، از تجلى احساسات در میدان ضمیر آشکار جلوگیرى نمى کند.

((واپس زدن )) میل فعالیت حیاتى را از مجراى طبیعى آن باز مى دارد و نیروى اضافى را که براى تحقق بخشیدن هدفهاى اصیل زندگى مطلوب است ، ضایع و فاسد مى کند، در صورتى که اسلام براى تحقق بخشیدن این هدفها مى کوشد و بر این کار اصرار مى ورزد.

عمل ((بازدارى و کنترل )) وقتى شروع مى شود که میل شهوى از تاریکى هاى وجدان پنهان ، وارد میدان روشن وجدان آشکار مى شود. بنابراین وظیفه و هدف اساسى این عمل ، این است که مجارى آنرا تنظیم و پاک کند و بر مقدارى که باید آزاد شود و لحظاتى که مناسب براى خلاصى از آن است ، نظارت کند و آنرا طورى تنظیم نماید که میان تمایلات گوناگون فرد، به عنوان یک شخصیت مستقل و به عنوان یک عضو جامعه ، توازن و هماهنگى ایجاد شود و از زیاده رویهاى مضر جلوگیرى شود و آزادى او را تا سرحد آزار به دیگران پیش نبرد تا در نتیجه مصالح عمومى که نتیجه آن به خود مى رسد، محفوظ بماند. این ((بازدارى )) آگاهانه منظم و مسلط، نگهبان بیدارى است که روح را به محاسبه مى کشاند و او را متوجه راه صلاح و یا به تعبیر قرآن ، متوجه راه حق و ((صراط مستقیم )) مى گرداند.(9)

الامام الرضا (علیه السلام ): لولم تکن فى المناکحة والمصاهرة آیه محکمة ولا سنة متبعة ، لکان فیما جعل الله فیها من برالقریب وتاءلف البعید، ما رغب فیه العاقل اللبیب وسارع الیه الموفق المصیب .(10)

امام رضا (علیه السلام ) فرمود: اگر درباره ازدواج و دامادى دستورى از خدا و پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) هم صادر نشده بود، همان فواید اجتماعى که خدا در آن نهاده ، از قبیل نیکى با خویشان و پیوند با بیگانگان کافى بود که خردمند صاحبدل را بدان ترغیب کند و عاقل درست اندیش به آن بشتابد.

نظریه فقهاى بزرگ شیعى در مورد ((احکام ازدواج ))

ازدواج به خودى خود، امرى مستحب است و اسلام آنرا از احکام ضرورى آیین خود مى داند. البته در صورتى که به ((قصد قربت )) انجام گیرد، داراى ثواب هم خواهد بود.(11)

نکاح کردن مستحب است ، براى کسى که به آن تمایل داشته باشد، اعم از مرد یا زن .(12)

نکاح ، امرى است مستحب موکد و نیازى به توضیح ندارد، زیرا فضیلت آن محقق است . شخصى که داراى همسر باشد، نیمى از دین خود را حفظ کرده است و آن از بزرگترین فوایدى است که پس از نعمت اسلام (مسلمان بودن ) عاید شخص مى گردد.(13)

نکاح کردن فى حدذاته (به خودى خود) امرى است مستحب و استحباب آن از طریق استناد به برخى از آیات قرآن ، سنت متواتره و اجماع علما ثابت مى باشد.(14)



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- سوره روم / آیه 21. 

2- ((لتسکنوا)): از ریشه ((سکن )) است . راغب اصفهانى مى نویسد: سکون عبارت است از ثبوت و قراردادن چیزى بعد از تحرک و هیجانهایش . چاقو را نیز از این لحاظ در زبان عرب ((سکین )) نامند که به حرکاتت و التهابهاى حیوان پایان مى بخشد. (مفردات راغب ، ص 236) صاحب مصباح المنیر مى نویسد: چاقو را از این جهت ((سکین )) گویند که به وسیله ذبح ، تحرک و ناآرامى هاى حیوان را به ثبوت و سکون مى برد و خانه را از این رو مسکن گویند که محل آسودگى خانواده و جایگاه مطمئن اموال و اشیاء است . (مصباح المنیر، ص ‍ 384) 

3- تفسیر المیزان ، ذیل آیه 21، سوره روم . 

4-ما و فرزندان ، (ریموندبیچ )، ص 84. 

5- عقل کامل ، ص 60. 

6-همسرى ، ص 143. 

7- تعلیم و تربیت در اسلام ، ((علامه شهید مطهرى ))، ص 398. 

8- بحار الانوار، ج 103، ص 219. 

9-بشریت بر سر دوراهى : ((محمد قطب ))، ص 225 و 226. 

10- میزان الحکمة ، (الزواج ) مکارم الاخلاق ، جلد 1، ص 449. 

11- شرایع الاسلام ((محقق ))، ص 170. 

12- لمعه ((شهید اول )) 

13- عروه الوثقى ، ((سید محمد کاظم یزدى ))، ص 622. 

14- خلاف ((شیخ طوسى ))، جلد 2، ص 203.

شرایط ازدواج موفق و بادوام در کلام امام رضا (علیه السلام )

1 - شناخت زمان ازدواج (شکوفایى خواهشهاى طبیعى )

2 - آشنایى کافى به فلسفه و هدف ازدواج

3 - آگاهى و آزادى در انتخاب همسر (بلوغ روانى )

4 - بررسى همه جانبه از طریق مشورت با افراد مجرب و کار آزموده

5 - استخاره

6 - تعیین مهریه

7 - کفویت (تناسب فکرى و روحى طرفین )

8 - ایمان

9 - اخلاق

10 - جمال و زیبایى

برخورداری از سلامت عقل

نقش عقل در رساندن آدمى به حیات طیبه

ارزنده ترین نعمتى که خداوند به انسان مرحمت فرمود، نعمت عقل است .(1) این نعمت ، اساس شخصیت و منشاء اصلى افتخارات آدمى شمرده مى شود. به وسیله این گوهر گرانبهاست که آدمى راه را از بیراهه و صلاح را از فساد تشخیص مى دهد و در پرتو فروغ و روشنایى آن خود را از تاریکیها و پرتگاههاى زندگى نجات مى دهد. کسانى که از این سرمایه برخوردارند، حق هر نعمتى را به طور شایسته ادا مى سازد و مى دانند که نقش و موقعیت آنها در صحنه حیات چیست اما بیچارگانى که از این سرمایه محرومند، اصولا حیات و زندگى انسانى ندارند زیرا دست به گریبان جهلند و از این حقیقت غافل مانده و پشت پرده غرور و نخوت فقط خود را مى بینند و بس .

این گروه را جز با مردگان نمى توان سنجید.

عن الحسن بن الجهم : قال : سمعت الرضا (علیه السلام ): صدیق کل امرى ء عقله و عدوه جهله .(2) 

حسن بن جهم مى گوید: از امام رضا (علیه السلام ) شنیدم که فرمود:

((دوست هر انسان عقل اوست و دشمن جهل و نادانى او)).

((صدیق )) به معناى دوستى است که هرگز در روابط خود خیانت نمى کند. از دیدگاه امام رضا (علیه السلام ) عقل سلیم دوستى است که در راهنمایى انسانها صادقانه عمل مى نماید و آن چراغى فراراه آدمى به سوى خیر و سعادت است .

((جهل )) در لغت متداول (در عرف مردم ) به معناى نادانى است و در کار مقابل علم و دانش ، قرارداد ولى این کلمه در روایات به معناى ((عدم شعور)) و ((عدم تعقل )) به کار رفته و در مقابل ((عقل )) آمده است .

عاقل کسى است که هر چیزى را به جاى خودش قرار دهد، به عکس جاهل که هر چیزى را در غیر جاى خود وضع مى کند.(3)


1- مسئله عقل ، از دیدگاه اندیشمندان یکى از مهمترین مسائل فلسفى و روانى شناخته شده است و درباره آن نظریات مختلفى ایراد داشته اند. از آن جمله که ((آیا عقل امرى مجرد و غیر مادى است )) یا ((چیزى جز ماده نیست )).

بسیارى از فلاسفه و حکما در گذشته به تجرد نفس و غیرمادى بودن آن عقیده داشتند. مرحوم حکیم صدرالدین شیرازى در کتاب ((اسفار)) باب 4، ص 6 یازده دلیل بر اثبات آن بیان نموده و در پایان بحث دلایل تجرد نفس اظهار داشته است :

((این یازده دلیل براهینى است اطمینان بخش که نفس آدمى مجرد از ماده و آثار ماده است .)) 

2- کافى ، جلد 1، ص 11. 

3- قیل لعلى (علیه السلام ) صف لنا العاقل ، فقال (علیه السلام ): هو الذى یضع الشى ء مواضعه . فقیل له ؛ فصف لنا الجاهل ، فقال (علیه السلام ) قد فعلت .

به امام على (علیه السلام ) گفته شد: عاقل را براى ما توصیف کن ؟ فرمود: عاقل کسى است که هر چیزى را در جاى خود قرار دهد، عرض ‍ شد: جاهل را توصیف فرما؟ فرمود: توصیف کردم ، (جاهل اشیاء را در جاى خود نمى گذارد.) (جلوه هاى حکمت ، ص 141)