آیین زندگی اسلامی ایرانی
آیین زندگی اسلامی ایرانی

آیین زندگی اسلامی ایرانی

تقاضاى فرزند سالم از خداوند: روز ولادت ((آغاز تحولات بشر))

از دیدگاه امام رضا (علیه السلام ) دو ادوار زندگى انسان ، سه روز است که بزرگترین تحول در آن به وقوع مى پیوندد.
1 - روز ولادت
2 - روز مرگ
3 - روز قیامت
در روز ولادت ، نوزاد پس از نه ماه مسافرت و سپرى کردن ایام پرفراز و نشیب در رحم مادر، آن بستر را ترک مى کند و به عالم دنیا انتقال مى یابد و تمام شرایط زندگیش دگرگون مى شود و کلیه صفات مطلوب و نامطلوبى که از پدر و مادر دور و نزدیک خود به ارث برده ، با خود به دنیا مى آورد و اوضاع و احوالش تثبیت مى شود.
عن یاسر الخادم : قال : سمعت ابا الحسن الرضا (علیه السلام ) یقول : ((ان اوحش ما یکون هذا الخلق فى ثلثة مواطن ، یوم ولد ویخرج من بطن امه فیرى الدنیا، ویوم یموت فیعاین الاخرة واهلها ویوم یبعث حیا، فیرى احکاما لم یرهاشى دار زنیا.(1) یاسر خادم مى گوید:
از حضرت رضا (علیه السلام ) شنیدم که مى فرمود: وحشت بارترین مواقع براى این مردم ، در سه وقت است :
1 - روز ولادت که از شکم مادر خارج مى شوند و دنیا را مى بینند.
2 - روزى که مى میرند و جهان پس از مرگ و اهل آن عالم را مشاهده مى کنند.
3 - روزى که دوباره زنده مى شوند، به صحنه قیامت قدم مى گذراند و احکامى را مشاهده مى کنند که در دنیا ندیده اند. یکى از شاخه هاى حب ذات در وجود انسان ، علاقه به فرزند است . این علاقه ناشى از دو عامل است :
1 - پشتیبانى و دلگرمى در زندگى : 
معمولا پدر و مادر به وسیله برخوردارى از حمایت فرزند، مخصوصا در دوران پیرى و فرتوتى مى توانند بر بسیارى از مشکلات زندگى فایق آیند.
2 - دوستى بقا و ادامه حیات : 
معمولا والدین براساس میل طبیعى فرزندخواهى انتظار داردند که پس از حیاتشان ، فرزندان با انجام اعمال خیر و آمرزشخواهى همچنان پرونده عمر آنها را باز گذارند.
ان الله تعالى اذا اراد بعید خیرا، لم یمته حتى یریه الخلف .(2) 
هرگاه خداوند بخواهد خیر و سعادت به بنده اى روى آورد، او را نمى میراند تا اینکه داراى فرزندى گردد و در زمان حیات خویش نسل و اولاد خود را مشاهده کند.
در بیان دیگرى از آن بزرگوار وارد شده است :
من مات بلا خلاف ، فکاءن لم یکن بین الناس ، ومن مات وله خلف فکاءن لم یکن .(3) 
((هر کس بمیرد و از خود فرزندى به یادگار نگذارد، مثل این است که هرگز میان مردم زندگى نمى کرده و حیاتى نداشته است ، اما هر کس از دنیا برود و از خود فرزندى به یادگار گذارد، مثل این است که نمرده و در میان مردم حیات دیگرى دارد.))
از مهمترین نعمتهاى الهى براى والدین ، سلامت نوازد است .
کودکى که از نظر جسمى و روحى سالم به دنیا بیاید، مى توان گفت پنجاه درصد سعادتش در حین ولادت تامین شده است . مسلما چنین فردى با آرامش خاطر مى تواند به تمام تمنیات مشروع خویش پاسخ مشروع دهد و شاهد مقصود را در آغوش کشد، ولى کودکى که از نظر جسمى معیوب و با روان آشفته متولد میشود، از زندگى احساس محرومیت مى کند و این احساس پیوسته روانش را رنج مى دهد و خاطرش را آزرده و ملول مى سازد. به علاوه رنج تحقیر و توهین دیگران ، ممکن است عقده او را تشدید کند و او را به پرخاشگرى و انتقامجویى از دیگران وادار نماید.
اذا یئس الانسان طال لسانه 
کسنور مغلوب یصول على الکلب .(4) هرگاه انسان دچار یاءس و سرخوردگى شود، زبانش دراز مى گردد، همانطورى که گربه مغلوب ، به سگ حمله ور مى شود.
عن یعقوب الجعفرى : قال :
سمعت اباالحسن (علیه السلام ) یقول : لا باءس بالغزل فى ستة وجوه :
المراءة التى ایقنت انها لا تلد، والمسنة ، والمراءة السلیطة ، والبذیة ، والمراءة التى لا ترضع ولدها، والامة .(5) یعقوب جعفرى گوید: از امام رضا (علیه السلام ) شنیدم که چنین مى فرمود: عزل کردن (باردار نساختن زوجه ) در شش صورت مانعى ندارد:
1 - زنى که یقین دارى نازاست .
2 - زن سالخورده و فرتوت .
3 - زن پرخاشگر یعنى (بد زبان و دهن دریده ).
4 - زن بد زبان و فحاش .
5 - زنى که فرزند خود را شیر نمى دهد.
6 - کنیز
فرزندانى که از مادران آلوده به دنیا مى آیند، نمى توانند داراى زندگى سالمى باشند، زنانى که دچار آلودگى هاى اخلاقى هستند، در درجه اول به خود و در درجه دوم ، به جامعه بشرى خیانت مى کنند و در حقیقت انسانیت را از مسیر اصلى خود منحرف و یا لااقل سیر آنرا کند و یا متوقف مى سازند. قطعا فرزندانى که از مادران آلوده دامن پا به عرصه جهان مى گذارند، دیرى نمى گذرد که جامعه را به وجود خود رنج مى دهند و بدون شک عده اى از ناقص عقلان و ابلهان اخلاقى و دیوانگان و جنایتکاران را بر شمار اجتماع خواهند افزود.
مرد وظیفه شناس کسى است که مشى عاقلانه در زندگى انتخاب کند، خود را مدیون اجتماع بداند، به سلامت نسل آینده توجه داشته باشد. در حقیقت همچون یک میکانیسین متخصص که ابزارها و چرخهاى یک واحد صنعتى را براى جریان و حرکت صحیح آن تعمیر و اصلاح مى کند، توانسته است واحد بزرگ یا کوچک اجتماع بشرى را در راه حرکت صحیح و ترقى و پیشرفت یارى و مدد نماید و براى این واحد بزرگ یا کوچک انگل و طفیلى و عناصر مخل و سد راه ترقى بار نیاورد، این خدمت مقدس به یقین بالاتر از هر خدمتى است چه اگر ما انسان سالم نداشته باشیم ، جامعه نمى تواند به خوبى از مزایاى زندگى اجتماعى برخوردار شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- تفسیر برهان ، ص 656 - تفسیر نورالثقلین ، ص 335. 
2- بحارالانوار، جلد 101، ص 91. 
3- مکارم الاخلاق ، ص 219. 
4- گلستان سعدى . 
5-عیون اخبار الرضا، جلد 1، باب 28، حدیث 17 - روضه المتقین ، جلد 8، ص 381.

دور بودن برنامه جشن همسرى از ((لهو)) و ((لعب ))

عن یونس ، قال : ساءلت الخراسانى (علیه السلام ) عن الغناء و قلت :

ان العباسى ذکر عنک انک ترخص فى الغناء فقال : کذب الزندیق ما هکذا قلت له : ساءلتى عن الغناء، فقلت : ان رجلا اتى ابا جعفر فساءله عن الغناء فقال : یا فلان اذا میزالله بین الحق والباطل فاین یکون الغناء؟

قال : مع الباطل ، فقال : قد حکمت .(1)

((یونس )) روایت کرده است که از خراسانى (حضرت امام رضا (علیه السلام )) درباره غنا پرسیدم و گفتم یکى از عباسى ها (2) خیال کرده که جنابعالى غنا را اجازه مى فرمایید!

حضرت فرمود: زندیق (3) دروغ مى گوید! من چنین سخنى به او نگفتم که غنا جایز است . حضرت براى یونس اصل ماجرا را چنین توضیح مى دهد که آرى آن مرد عباسى آمد و از من درباره حکم غنا پرسید. به او گفتم ، همانا مردى به حضور جد بزرگوارم ، امام باقر (علیه السلام ) رسید و از آن حضرت درباره غنا پرسش کرد. حضرت هم به او پاسخ داد: اگر خداوند بین حق و باطل جدایى بیندازد، پس (به نظر شما) غنا را در کدامین قسمت (در طرف حق یا در طرف باطل ) قرار مى دهد. امام باقر (علیه السلام ) هم متقابلا به او فرمود:

درست حکم کردى . حکم مساءله همین است که تو گفتى . پس غنا باطل است .

خداوند در قرآن مى فرماید:

ومن الناس من یشترى لهوالحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم ویتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین .(4) 

((بعضى از مردم سخنان بیهوده را مى خرند تا مردم را از روى نادانى ، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهى را به استهزا گیرند. براى آنان عذابى خوار کننده است )).

در تفسیر آیه فوق ، روایتى از امام هشتم (علیه السلام ) رسیده است که در آن ، این آیه بر غنا و خوانندگى تطبیق شده است .(5) 

امام هشتم (علیه السلام ) در ضمن نامه اى براى مامون گناهان کبیره را مى شمارد و یکى از گناهان کبیره را سرگرمى به آلات موسیقى معرفى مى فرماید.(6) 

ثواب پرهیز از غنا

همچنین حضرت فرمود:

من نزه نفسه عن الغناء فان فى الجنة شجرة یاءمر الله عزوجل الریاح ان تحرکها لها صوتا لهم یسمع بمثله ومن لم یتنزه عنه لم یسمعه .(7)

کسى که از غنا دورى کند، در عوض درختى در بهشت هست که خداوند دستور مى دهد که باد آن را به حرکت در آورد، نغمه خوش از آن درخت بهشتى بلند مى شود که مانند آنرا تا به حال نشنیده است و کسى از غنا اجتناب نکند، آن صوت زیبا را نمى شنود.

در تعریف غنا از مشهور حکایت شده که گفته اند:

مد الصوت المشتمل على الترجیع المطرب .(8) 

غنا یعنى کشیدن صوت به طورى که شامل هم ترجیع چرخانیدن آواز در حلق و هم مطرب (صوت طرب آور) باشد.

به عبارت دیگر غنا عبارت است از کشیدن و چرخانیدن صدا در حلق به شکل و حالتى که مناسب مجالس لهو و لعب باشد.

مرحوم امام خمینى (رحمة الله علیه ) فرموده است :

فالاولى تعریف الغناء بانه صوت الانسان الذى له رقه وحسن ذاتى ولو فى الجملة وله شاءنیة ایجاد الطرب بتناسبه لمتعارب الناس .(9)

غنا عبارت از: صداى انسان به شکل لطیف و نازک که حسن ذاتى دارد به طورى که اقتضا و قدرت آن را دارد، در عموم مردم ایجاد طرب نماید.

پس صداى خشن و زشت جزء غنا محسوب نمى شود و لازم نیست صداى مطرب در همان لحظه (بالفعل ) حالت طرب را در شخص ایجاد کند بلکه اگر به تدریج طرب انگیز باشد، جزء غنا محسوب مى شود. به عبارت دیگر غنا و موسیقى مطرب ، شاءنیت و اقتضاى طرب را دارد، اگر چه بالفعل مطرب نمى باشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1-وسائل الشیعه ، باب 99، حدیث 13 - فروع کافى ، جلد 2، ص 201، عیون اخبار الرضا، در نسخه اى آمده که آن ملعون ((ابراهیم هاشم العباسى )) بوده ، ص 187. 

2- ولى در ((رجال کشى ))، ص 311 مى نویسد: ان هشام بن ابراهیم العباسى زعم انک احللت له الغناء. 

3- معرب ((زندیک )) است و این کلمه از ((زند)) گرفته شده و آن کتابى است به پهلوى از زردشت مجوس (منتهى الارب ) گروهى است از مجوسى که خداى را دو گویند... یعنى تو را مبداء خیرات و ظلمت را مبداء شرور دانند. (کشاف اصطلاحات الفنون ) 

4- سوره لقمان / آیه 6. 

5- تفسیر نور الثقلین ، جلد 4، ص 1491. 

6- وسائل الشیعه ، جلد 11، ص 261 (استماع الاوتار من الکبائر) 

7- کافى ، جلد 6، ص 434. 

8- مکاسب محرمه (شیخ الفقهاء والمجتهدین ، شیخ مرتضى انصارى )، بحث غنا 

9-مکاسب محرمه ، امام خمینى ، جلد 1، ص 202.

خواندن دعاى مخصوص (در هنگام ملاقات مرد با همسر آینده اش )

قال على بن موسى الرضا (علیه السلام ):

اذا ادخلت علیک فخذ بناصیتها واستقبل القبلة وقال : ((اللهم امانتى اخذتها، وبمیثاقى استحللت فرجها، اللهم فارزقنى منها ولدا مبارکا سویا، ولا تجعل للشیطان فیه شرکا ولا نصیبا.(1)

حضرت رضا (علیه السلام ) فرمود: هرگاه عروس را آوردند، موى پیشانى او را بگیر و رو به قبله بگو:

خداوندا، امانت خویش را دریافت کردم ، به مقتضاى پیمان زناشویى او را حلال کرده ام ، خدایا فرزند مبارک و تمام عیار از او نصیبم فرما و شیطان را از اولادم بى نصیب گردان .


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- بحارالانوار، جلد 103، ص 277.

بهترین زمان براى بردن دختر (عروس ) به خانه بخت

عن ابى الحسن الرضا (علیه السلام ): من السنة التزویج باللیل ، لان الله جعل اللیل سکنا، و النساء انماهن سکن .(1)

امام رضا (علیه السلام ) فرمود: سنت اسلامى در برنامه ازدواج آن است که شبانه صورت گیرد، زیرا خداوند شب را مایه آرامش قرار داده و زنان نیز عامل آرامش مى باشند.

عن ابى الحسن الرضا (علیه السلام ):

ان الله جعل اللیل سکنا، وجعل النساء سکنا، ومن السنة ، التزویج باللیل واطعام الطعام .(2)

همچنین فرموده است :

خداوند متعال شب را براى استراحت و آرامش قرار داده است و زن نیز مایه آرامش مرد است و از سنت پیامبر است که همسر (عروس ) را شب به خانه شوهر ببرند و ولیمه اى ترتیب دهند.

باید دانست مراد امام هشتم (علیه السلام ) از تزویج در شبانه ، اعم از عقد ازدواج و زفاف است . همچنان که بزرگان از فقها به آن تصریح نموده اند.

مرحوم ((شیخ محمد حسن نجفى )) (صاحب جواهر)(3) مى فرماید:

مستحب است اجراى عقد شبانه صورت گیرد، سپس روایاتى را بر این نظر مبارک خود به عنوان ((دلیل )) استناد مى آورد.(4) 

مرحوم ((سید محمد کاظم یزدى )) اجراى عقد را در شب از جمله مستحبات آن یاد کرده است .(5)

لازم به ذکر است که در روایات روز جمعه ، روز عزیز و سید ایام و به عنوان یک روز استثنایى در ایام هفته شمرده شده است ، پس بهتر است مراسم عقد و ازدواج در این روز مبارک انجام شود.(6)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- فروع کافى ، جلد 5، ص 366 - مستدرک الوسائل ، جلد 2، ص 539 - وسائل الشیعه ، جلد 14، ص 62. 

2- سنن النبى ((علامه طباطبایى ))، ص 147 - تفسیر عیاشى ، جلد 1، ص 370. 

3- کتاب جواهر الکلام یکى از کتابهاى نفیس و از مدارک فقه اسلامى است و تاکنون کتابى به این جامعى در فقه نوشته نشده است . چاپ اخیر این کتاب در حدود چهل جلد نسبتا قطور مى باشد. 

4-جواهرالکلام ، جلد 29، ص 41. 

5-عروة الوثقى ، ص 623، مساءله 5. 

6- بحارالانوار، جلد 103، ص 273، حدیث 25.

خطر زیبایى بدون جهات دینى و اخلاقى

یکى از اولیاى الهى در عالم رویا دید سه حاجت وى بر آورده شده است . او براى مشورت با خانواده اش و بررسى مشکلات زندگى خویش با وى به گفتگو پرداخت تا از این موهبت غیبى هر چه بیشتر بهره برد و کمبودهاى زندگى خانوادگیش را جبران نماید. همسر او خواست : شوهرش از خدا بخواهد وى زیباترین زنان زمان خود گردد، مرد نیز این خواسته (دلخواه زن ) را به پیشگاه الهى معروض داشت و دعایش مستجاب شد، در نتیجه زن از زیباترین زنان زمان خود محسوب گردید... ولى متاءسفانه شیادان ثروتمند و خوشگذران و جوانان حریض و مجرد چشم طمع به آن زن دوخته و پیوسته به تعقیب کردنش پرداختند. تاءسف بارتر اینکه بى ظرفیتى ، غرور و خود بینى زن او یک طرف و عدم برخوردارى او از سرمایه لازم تقوا از طرف دیگر، سبب شد که به پرتگاه نزدیک شود، لذا رفته رفته به بیراهگى قدم گذاشت . ادامه چنین وضع افکار شوهر را مضطرب ساخت و لکه ننگى براى فرزندان و کانون خانواده فراهم آورد. سرانجام آن مرد با تقوا با دلى پرخون زن را نفرین کرد. خداوند نیز زن را مسخ نمود و به کیفر رسانید... .(1) 

اگر زیبایى ظاهرى (در زن ) تواءم با صفا و پاکى و جمال باطنى نباشد در چنین صورت ، این ظریفترین مخلوق الهى به مرتبه بعد حیوانى و شهوات جنسى انحطاط پیدا مى کند و به یک وسیله عیاشى و شهوترانى تبدیل خواهد شد.

((فیلسین شاله )) میگوید:

((یک قیافه و صورت زیبا آن است که هم خطوط متناسب داشته باشد و هم سجایاى انسانى مانند تفکر و لطف و مروت و صداقت را نشان بدهد و هر قدر بیشتر صفات قلبى و فکرى را نمایان سازد، بیشتر زیباست )).(2) 

صورت زیباى ظاهر هیچ نیست 

اى برادر سیرت زیبا بیار آدمى را عقل باید در بدن 

ور نه جان در کالبد دارد حمار 

دیر و زود این شکل و شخص نازنین 

خاک خواهد گشتن و خاکش ‍ غبار ((سعدى ))

((ویکتور هوگو)) مى گوید:

((اصولا هر زن عفیف ، زیبا و دلپسند است وجاهت تواءم با وقار و عفت به زن قدرتى مى دهد که قوى ترین مردان را یاراى مقاومت در برابر او نیست ، بلکه آنها را به خضوع و تعظیم در مقابل خویش وادار مى سازد)).(3) 

همسر زیباى نازا 

عن ابى الحسن الرضا (علیه السلام ): قال : قال رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) ((لرجل تزوجها سوداء ولودا، ولا تزوجها حسناء عاقرا، فانى مباه بکم الامم ، یوم القیامة ، او ما علمت ان الولدان تحت العرش یستغفرون لابائهم یحضنهم ابراهیم وتربیهم سارة فى جبل من مسک وعنبر وزعفران .(4)

امام رضا (علیه السلام ) فرمود: رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرموده است : با زن سیاه چهره اى که ولود (بچه آور) باشد، ازدواج کنید و با زن زیبایى که عقیم باشد، تزویج نکنید.(5) من روز قیامت با شما در میان امتهاى دیگر مباهات خواهم کرد. مگر نمى دانى که بچه ها در زیر عرش ‍ براى پدران خود استغفار مى کنند. حضرت ابراهیم (علیه السلام ) از آنها سرپرستى کرده و ساره آنها را تربیت مى نماید.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1-سفینة البحار، جلد 1، ص 376. 

2- شناخت زیبایى ، ص 141. 

3- مسند الامام الرضا، جلد 2، ص 255 - کافى ، جلد 5، ص 334. 

4- مسندالامام الرضا، جلد 2، ص 255 - کافى ، جلد 5، ص 334. 

5-باید دانست نازایى تنها به خاطر عیب دستگاه تولیدى نیست بلکه اختلال سلامت در اعضاى بدن ، بروز جنگها، مسمومیتهاى مزمن ، استعمال مرفین ، الکل و سیگار زیاد از عوامل نازایى است .

جمال و زیبایی

حدثنا دارم بن قبیصة قال : ((حدثنا على بن موسى الرضا عن ابیه عن ابائه عن على بن ابیطالب (علیه السلام ) قال : قال رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) اطلبوا الخیر عند حسان الوجوه ، فان فعالهم احرى ان تکون حسنا.(1)

((دارم بن قبیصه )) از حضرت رضا (علیه السلام ) از پدرانش از حضرت على (علیه السلام ) روایت کرده که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: از زیبارویان همواره طلب خیر کنید، زیرا زیبایى صورت نشانه آن است که افعال آنها هم نیکو باشد.

پر طاووس در اوراق مصاحف دیدم 

گفتم این منزلت از قدر تو مى بینم بیش 

گفت : خاموش که هر کس که جمالى دارد 

هر کجا پاى نهد، دست نیارندش پیش

عن ابى الحسن الرضا (علیه السلام ): ((من سعادة الرجل ان یکشف الثوب عن امراءة بیضاء. (2)

امام رضا (علیه السلام ) فرمود: از (نشانه هاى ) خوشبختى مرد (شوهر) این است که همسرى سفید رخ داشته باشد و در مقام خلوت ، لباس را از تن همسر سفید روى ، (مطلوب ) در آورد.

تردیدى نیست در فرمایش امام هشتم (علیه السلام )، جمال و زیبایى به عنوان یک امتیاز، نه یک اصل زیربنایى (در امر ازدواج ) شناخته شده است ، و هر که در مرحله گزینش همسر، معیار انتخابش در محدوده همین عامل خلاصه گردد و صرفا به عنوان ملاک اصلى به آن بنگرد و ارزشهایى اصیل همچون کفویت ، اصالت خانوادگى ، ایمان ، اخلاق همسر منتخب را از یاد ببرد یا آنها را در درجه دوم اهمیت قرار دهد (به عنوان فرع به اینگونه امور بنگرد) دیر یا زود پشیمان مى شود و همین زیبایى گرفتاریهاى فراوانى را براى او به بار خواهد آورد. خوشبختانه پیشوایان گرامى دین مقدس اسلام ، خطر چنین موضوعى را به پیروان خود اعلام داشته و همواره به آنان توصیه نموده اند (در مساءله انتخاب همسر) با مشاهده صورت زیبا و اندام موزون و حرکات دلنشین کسى مسحور و دلباخته او نشوند، بلکه متوجه جهات ایمانى و اخلاقى او باشند تا پیوندشان مستمر و بادوام بماند.(3)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1-مسند الامام الرضا (علیه السلام )، جلد 1، ص 287. 

2- وسائل الشیعه ، جلد 14، ص 36، حدیث 1 - فروع کافى ، جلد 5، ص 335. 

3- الف : قام رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) خطیبا فقال : ایها الناس ، ایاکم و خضراء الدمن ، قیل یا رسول الله ! وما خضراء الدمن ؟ قال : المراءة الحسناء فى منبت السوء. (کافى ، جلد 5، ص 332)

روزى رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) برپا خاست و به مردم فرمود: بپرهیزید از گیاه سبزو خرمى که در سرگین (کنار منجلاب ) پرورش یافت است . سؤ ال شد: اى رسول خدا، مقصود از این سخن چیست ؟ فرمود: مرا زن زیبایى است که در خانواده بد و محیط فاسد پرورش یافته است .

ب : من تزوج امراءة لجمالها جعل الله جمالها وبالا علیه . (وسائل الشیعه ، جلد 14، ص 32)

هر کس زنى را صرفا به جهت زیبایى او انتخاب کند، همان زیبایى زن و بال و گرفتارى براى مرد خواهد شد. ج : من تزوج امراءة لا یتزوجها الا لجمالها لم یرفیها ما یحب ، ومن تزوجها لمالها لا یتزوجها الا له وکله الله الیه ، فعلیکم بذات الدین . (وسائل الشیعه ، جلد 14، ص 31)

هر کس زنى را صرفا براى جمالش انتخاب کند، از او بهره اى نبیند و کسى که زنى را براى مالش برگزیند، خداوند وى را به آن ثروت واگذار کند. پس بر شما لازم است در انتخاب همسر متوجه جهات دینى او باشید.

کفویت ((تناسب فکرى و روحى )) زن و مرد

در آیین اسلام هر مرد مسلمانى کفو و همشاءن مسلمان دیگرى است و هر زن مسلمان که در عقد مرد مسلمانى درآید، با همشاءن خود پیمان زناشویى بسته است .

در فقه شیعى ، اختلاف و عدم هماهنگى و تناسب در حسب و نسب و شهرت و مزایا و موقعیتهاى اجتماعى مانع پیوند سعادتمندانه نیست . چنان که از امام صادق (علیه السلام ) منقول است که امام زین العابدین (علیه السلام ) با کنیز امام مجتبى (علیه السلام ) ازدواج کرد. این خبر به گوش ‍ ((عبدالملک مروان )) رسید، بلافاصله نامه اعتراض آمیزى به آن حضرت نوشت که شنیدم شما با کنیزى ازدواج کردید، آن حضرت در پاسخ وى نوشت : خداوند با قبول اسلام تمام پستى هاى آنان را زایل نموده و به آنان کرامت بخشید. دیگر ملامت و سرزنش ناشى از پستى زمان جاهلیت را ندارد چنان که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) نیز وسیله ازدواج غلامان مسلمان را فراهم آورد و کنیزان را به همسرى خود انتخاب مى نمود.(1) 

عن ابى جوید مولى الرضا (علیه السلام ): قال صعد رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) المنبر، فخطب الناس ثم اعلمهم ما امرهم الله عزوجل به فقالوا: ممن یار رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ):

فقال : من الاکفاء فقالوا: و من الاکفاء؟ فقال : المومنون بعضهم اکفاء بعض ، ثم لم ینزل حتى زوج ضباعة بنت زبیربن عبدالمطلب المقدادبن الاسود ثم قال : ایها الناس انى زوجت ابنة عمى المقداد لیتضع النکاح .(2)

((ابو جوید)) غلام حضرت رضا (علیه السلام ) گوید:

رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) بر فراز منبر رفتند و براى مردم خطبه خواندند و اوامر خداوند را به آنان رسانیدند. مردم از پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) پرسیدند: دختران خود را به چه افرادى تزویج کنیم ؟

فرمود: به کسانى که با آنها ((کفو)) هستند و سپس فرمود: مومنان با یکدیگر کفو هستند. سپس در حالى که بالاى منبر بود، ((ضباغة )) دختر عموى خود را به ((مقداد)) تزویج فرمود.

انواع کفویت :

1 - کفو شرعى : (ایمان ، پاکدامنى ، امکانات اقتصادى )(3) 

2 - کفو عرفى : (اخلاق ، فکر، سن ، موقعیت خانوادگى ، اجتماعى ، شغلى ، لهجه ...)

اگر در هنگام ازدواج علاوه بر کفو شرعى ، کفو عرفى نیز در نظر گرفته شود، هدف از ازدواج که همان سکونت و آرامش خاطر در طول زندگى است ، سریعتر تامین خواهد شد، زیرا تا یک نوع مشابهت اخلاقى و محاکات روحى و کشش و جذبه روانى بر محیط زناشویى سایه نیفکند، غالبا پیوند زندگى چندان با صفا نخواهد بود. پس چه بهتر که مردان مسلمان شریف و اصیل که داراى ملکات عالى انسانى و سجایاى اخلاقى و دانش و بینش ‍ وسیع و گسترده هستند، با زنانى پیمان زناشویى ببندند که از نظر روحیات و ارزشهاى اخلاقى بسان یا مشابه آنان باشند، عین این مطلب درباره زنان پاکدامن و پرهیزکار که از فضایل اخلاقى و روحیات پاک و اندیشه و بینش ‍ بلند برخوردار نیز صادق است .

روى این بیان حقیقت خطاب الهى به پیامبر گرامى براى ما روشن مى گردد:

لو لم اخلق علیا، لما کان لفاطمة ابنتک کفو على وجه الارض .(4)

اگر حضرت على (علیه السلام ) را نمى آفریدم ، هرگز براى دختر تو فاطمه در روى زمین همشاءنى نبود.

بطور مسلم مقصود از این ((کفو)) همشاءن مقامى و روحى است . اگر حضرت على (علیه السلام ) از ایمان استوار و تقوا و پرهیزکارى و عصمت و امامت برخوردار بود، فاطمه نیز بسان او پارسا و پرهیزکار و معصوم و هم مقام او بود.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- وسائل الشیعه ، باب 77. 

2- مسندالامام الرضا (علیه السلام )، جلد 2، ص 265، عیون الاخبار الرضا، جلد 1، ص 289 

3- امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید: الکفوان یکون عفیفا و عنده یسار. (وسائل الشیعه ، جلد 14. ص 51) کفو در این است که (همسرت ) عفیف و پاکدامن باشد و از امکانات اقتصادى نیز برخوردار باشد. 

4-بحارالانوار، جلد 43، ص 92.

شرایط ازدواج موفق و بادوام در کلام امام رضا (علیه السلام )

1 - شناخت زمان ازدواج (شکوفایى خواهشهاى طبیعى )

2 - آشنایى کافى به فلسفه و هدف ازدواج

3 - آگاهى و آزادى در انتخاب همسر (بلوغ روانى )

4 - بررسى همه جانبه از طریق مشورت با افراد مجرب و کار آزموده

5 - استخاره

6 - تعیین مهریه

7 - کفویت (تناسب فکرى و روحى طرفین )

8 - ایمان

9 - اخلاق

10 - جمال و زیبایى

برخورداری از سلامت عقل

نقش عقل در رساندن آدمى به حیات طیبه

ارزنده ترین نعمتى که خداوند به انسان مرحمت فرمود، نعمت عقل است .(1) این نعمت ، اساس شخصیت و منشاء اصلى افتخارات آدمى شمرده مى شود. به وسیله این گوهر گرانبهاست که آدمى راه را از بیراهه و صلاح را از فساد تشخیص مى دهد و در پرتو فروغ و روشنایى آن خود را از تاریکیها و پرتگاههاى زندگى نجات مى دهد. کسانى که از این سرمایه برخوردارند، حق هر نعمتى را به طور شایسته ادا مى سازد و مى دانند که نقش و موقعیت آنها در صحنه حیات چیست اما بیچارگانى که از این سرمایه محرومند، اصولا حیات و زندگى انسانى ندارند زیرا دست به گریبان جهلند و از این حقیقت غافل مانده و پشت پرده غرور و نخوت فقط خود را مى بینند و بس .

این گروه را جز با مردگان نمى توان سنجید.

عن الحسن بن الجهم : قال : سمعت الرضا (علیه السلام ): صدیق کل امرى ء عقله و عدوه جهله .(2) 

حسن بن جهم مى گوید: از امام رضا (علیه السلام ) شنیدم که فرمود:

((دوست هر انسان عقل اوست و دشمن جهل و نادانى او)).

((صدیق )) به معناى دوستى است که هرگز در روابط خود خیانت نمى کند. از دیدگاه امام رضا (علیه السلام ) عقل سلیم دوستى است که در راهنمایى انسانها صادقانه عمل مى نماید و آن چراغى فراراه آدمى به سوى خیر و سعادت است .

((جهل )) در لغت متداول (در عرف مردم ) به معناى نادانى است و در کار مقابل علم و دانش ، قرارداد ولى این کلمه در روایات به معناى ((عدم شعور)) و ((عدم تعقل )) به کار رفته و در مقابل ((عقل )) آمده است .

عاقل کسى است که هر چیزى را به جاى خودش قرار دهد، به عکس جاهل که هر چیزى را در غیر جاى خود وضع مى کند.(3)


1- مسئله عقل ، از دیدگاه اندیشمندان یکى از مهمترین مسائل فلسفى و روانى شناخته شده است و درباره آن نظریات مختلفى ایراد داشته اند. از آن جمله که ((آیا عقل امرى مجرد و غیر مادى است )) یا ((چیزى جز ماده نیست )).

بسیارى از فلاسفه و حکما در گذشته به تجرد نفس و غیرمادى بودن آن عقیده داشتند. مرحوم حکیم صدرالدین شیرازى در کتاب ((اسفار)) باب 4، ص 6 یازده دلیل بر اثبات آن بیان نموده و در پایان بحث دلایل تجرد نفس اظهار داشته است :

((این یازده دلیل براهینى است اطمینان بخش که نفس آدمى مجرد از ماده و آثار ماده است .)) 

2- کافى ، جلد 1، ص 11. 

3- قیل لعلى (علیه السلام ) صف لنا العاقل ، فقال (علیه السلام ): هو الذى یضع الشى ء مواضعه . فقیل له ؛ فصف لنا الجاهل ، فقال (علیه السلام ) قد فعلت .

به امام على (علیه السلام ) گفته شد: عاقل را براى ما توصیف کن ؟ فرمود: عاقل کسى است که هر چیزى را در جاى خود قرار دهد، عرض ‍ شد: جاهل را توصیف فرما؟ فرمود: توصیف کردم ، (جاهل اشیاء را در جاى خود نمى گذارد.) (جلوه هاى حکمت ، ص 141)